جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

مظلوم کهریزک؛ شهیدی که انکار شد

 شواهد و قرائن می گوید که یکی از کشته شده‌های زندان کهریزک است. چهارمین قربانی که نامش انکار شد اما «احمد نجاتی کارگر» ۲۲ ساله در حوادث بعد از انتخابات ۱۳۸۸ به دلیل عفونت شدید ریه‌ها و از کار افتادن کلیه‌هایش که حاصل شکنجه در زندان بود جان باخت و در برگه پزشکی قانونی برایش نوشتند: علت مرگ: نامعلوم.
گرچه ۸ ماه بعد از پیگیری خانواده اش، پزشکی قانونی نظرش تغییر کرد و علت مرگ را مسمومیت نوشت اما خانواده این سئوال را مطرح می کند: « اعتراض کردیم و گفتیم مسمومیت چه ربطی به کلیه ها و عفونت ریه که در بیمارستان تحت درمان بود دارد؛ پزشکی قانونی باید جواب دهد اما قاضی اعتراض ما را رد کرد و نگذاشت شکایت مطرح شود.»
«منزلت محمدی»، مادر احمد می گوید که مسئولان قضایی پرونده پسرش را مختومه اعلام کرده اند و از طرف دیگر در برنامه ۲۰.۳۰ شبکه دو سیما، کشته شدن فرزندش انکار شده و اعلام شده که او زنده است.
گزارش های مستند بعد از انتخابات تایید کرده است که  «احمد نجاتی کارگر» بر اثر ضرب و شتم در بیمارستان جان باخته و در قطعه ۲۱۳ ردیف ۱۵ شماره ۳۵ بهشت زهرای تهران دفن شده است.
بازداشت در ۲۴ خرداد، جانباختن در ۱۵ مرداد
احمد را در تاریخ ۲۴ خرداد روبروی دانشگاه بوعلی در خیابان تهران نو بازداشت می کنند. برخی شاهدان می گویند ظاهرا احمد آن روز اعلامیه ای در دست داشته است و به خاطر آن دستگیر می شود.
خانواده چند روزی از احمد بی خبر می ماند. تا اینکه کسی با منزل آنها تماس می گیرد و می گوید از طرف احمد زنگ می زند. ظاهرا او در آخرین لحظات دستگیری اش از یک عابر پیاده می خواهد که به خانواده اش خبر بدهد که دستگیر و زندانی شده است.
دقیقا یک هفته بعد از ناپدید شدن احمد، دو نفر به خانه او مراجعه و خانه را زیر و رو می کنند. تمام وسایل احمد را گشتند و گفتند که احمد بازداشت شده است اما هیچ خبر دیگری ندادند. چند روز بعد خانواده اسمش را در لیستی که به دیوار زندان اوین زده بودند می بیند و به دادگاه انقلاب می روند که به آنها گفته می شود که احمد با قرار کفالت آزاد می شد. فیش حقوقی پدر احمد را گرفتند و احمد آزاد شد. بعد از شهادت احمد تاکنون فیش حقوقی پدرش را پس نداده اند. احمد دو روز قبل از آزادی به زندان اوین منتقل شده بود.
احمد بعد از آزادی گاه گاه از درد پهلویش به خانواده گلایه می کرد و می گفت به خاطر کتک های زیادی است که درچند روز بازداشتش خورده است .می گفت به پهلویش لگد می زده اند و می گفتند اعتراف کن که شیشه شکسته ای اما چون این کار را نکرده بود حاضر به اعتراف دروغین نشد.
۲۰ روز از آزادی اش می گذشت که حالش بد شد روز ۲۲ تیر به بیمارستان لقمان منتقل می شود. آنقدر حالش بد بوده که بلافاصله به کما می رود و ۹ روز در این حالت ماند .کلیه هایش از کار می افتد و ریه اش به شدت عفونی می شود. بعد از به هوش آمدن ۱۰ روز دیگر هم زنده می ماند .با وجود دیالیز هر روزه، درنهایت جان می سپارد. ۱۵ مرداد ۱۳۸۸ آخرین روز زندگی این پسر جوان ۲۲ ساله بود.
مادر احمد درباره نحوه تحویل جنازه پسرش می گوید: «وقتی جنازه را می خواستند تحویل دهند پرسیدند که از کسی شکایتی دارید؟ پدر احمد از ترس اینکه جنازه بچه ام را ندهند گفت نه، اما دامادم گفته بود که ایشان شرایط روحی مناسبی ندارند و قطعا شکایت خواهیم کرد. حرفی نزدند، جنازه را دادند و گفتند که پرونده باز است.
بعد از شب هفتم احمد، همسرم رفت شکایت کند اما گفته بودند که پرونده بسته شده و نمی توانید شکایت کنید. ما هم رفتیم وکیل گرفتیم و شروع به پی گیری کردیم رفتیم دادسرای جنایی و شکایت کردیم اما هنوز نتیجه ای نداشته است.»
صدا و سیمایی که باز دروغ گفت
اما در همین روزها بود که نحوه مرگ احمد، سوژه صدا و سیما شد؛ و آنها با قصه پردازی های خود ادعا کردند که احمد هشت سال پیش فوت کرده است. آنها قبر را نشان دادند و گفتند، سبزها دروغ می گویند و کسی را که هشت سال پیش مرده است شهید امروز معرفی می کنند . در حالی که در آن قبر دو طبقه هم احمد و هم برادرش مهدی که ۸ سال قبل از آن در اثر سانحه رانندگی کشته شده بود آرمیده بودند.
گزارشگر برنامه گفت که دو گروه خبری پیگیر ماجرای احمد نجاتی کارگر شدند که یکی از آنها به قطعه ۲۱۳ بهشت زهرا رفت.
دوربین سنگ قبر شماره ۳۵ ردیف ۱۵ قطعه ۲۱۳ را نشان می دهد و گزارشگر هم می گوید که روی این سنگ نام مهدی اکبر نجاتی کارگر حک شده که در سال ۱۳۸۱ یعنی هشت سال قبل فوت شده است. البته گزارشگر به تابلوی کوچکی که بالای آن قبر دیده می شده که نام احمد نجاتی کارگر روی آن نوشته شده هم اشاره می کند.
در ادامه این گزارش آمده که گروه دوم به وبلاگی برمی خورند که نویسنده آن احمد نجاتی کارگر است و وبلاگش را با این مطلب به روز کرده که با دیدن اسمش در لیست کشته شده ها چشمانش از تعجب از حدقه درآمده است.
خانواده نجاتی کارگر همان روزها با دیدن این گزارش سراپا دروغ با نگارش نامه ای، خبر صدا و سیما را تکذیب کردند؛ تکذیبه ای که مانند موارد متعدد دیگر هرگز به آن اشاره ای نشد .
آنها نوشتند: ‌«وقتی شنیدیم که بخش خبری بیست و سی اعلام کرده احمد نجاتی کارگر زنده است داغ دل ما تازه شد. یاد روزهای دفن احمد افتادیم و تا چند روز فقط گریه کردیم. چرا باید تلویزیون ایران چنین خبری را اعلام کند تا پدری صبح تا شب به بهشت زهرا برود و کنار قبر فرزندانش بنشیند که جنازه پسرش را نبش قبر نکنند و ندزدند و زار زار گریه کند؟»
مادر احمد درباره این ماجرا می گوید: «یک شب دیدیم تمام دوستان، آشنایان و فامیل زنگ زدند که اخبار ۲۰.۳۰ تلویزیون را ببینید. ما هم دیدیم که دوربین را برده اند سر قبر پسرم. آن وقت دیدیم اخبار ۲۰.۳۰ دارد سنگ را نشان می دهد و می گوید ببینید این خانواده شیاد قبر پسرشان را که چند سال پیش فوت کرده به دروغ می گویند قبر احمد است. واقعا آبروی ما را بردند. فامیل ها گفتند که می گویند احمد زنده است برای اینکه به حرف های ۲۰.۳۰ خیلی ایمان داشتند. البته الان فهمیدند که دروغ بود ولی آن زمان می گفتند شاید راست می گویند.»
این مادر داغدیده می افزاید:« در این ماجرا خیلی به ما صدمه خورد. ما می خواستیم کاری به اینها نداشته باشیم و واگذارشان کنیم به خدا. اما آبروی ما را بردند.»
«نسرین ستوده»، وکیل پایه یک دادگستری که هم اکنون در زندان است یکی از وکلای پرونده احمد نجاتی کارگر بود.  او در آن زمان که هنوز بازداشت نشده بود به همراه ژینوس شریف رازی، دیگر وکیل پرونده احمد نجاتی کارگر شکایتی را علیه صدا و سیما تنظیم کردند اما هیچ پاسخی به این شکایت داده نشد.
«ستوده» در آن زمان تاکید کرده بود که وکلای این پرونده علیه وبلاگ نویسی هم که به گفته برنامه ۲۰.۳۰ خودش را احمد نجاتی کارگر معرفی کرده بود شکایتی را به دادسرای ویژه رسیدگی به جرایم رایانه ای ارائه کرده اند که آنها از پذیرش این شکایت خودداری کردند.
مادر احمد اما درباره این جوان وبلاگ نویس به سایت جرس می گوید: «من از صدا و سیما که دروغ گفته بود ناراحت شدم ، دلم شکست که آبروی ما را بردند، ولی همیشه دلم می خواست آن جوانی که همنام پسرم بود را ببینم و بگویم، چطور توانستی با قلب های سوخته پدر، مادر و خواهران یک جوانی که کشته شد بازی کنی؟ من فقط دلم می خواهد ببینمش و با او حرف بزنم. ببینم آیا خودش هم خانواده ای دارد و بعد راضی شد اینگونه با احساسات یک خانواده داغدیده بازی کند. از بس کار این آقا رذیلانه و پست بود گاهی وقت ها فکر می کنم ممکن نیست چنین آدمی وجود داشته باشد که چون همنام پسرم بود، پا روی جنازه یک انسان بگذارد و به دنیا بگوید چون من زنده هستم پس هیچ احمد نجاتی دیگری را در ایران نکشته اند.»
کهریزک؛ زندانی که احمد در آن شکنجه شد
با وجود گذشت بیش از دو سال از کشته شدن «نجاتی کارگر»، خانواده او هنوز اطلاع دقیقی از محل نگهداری او در زمان بازداشت ندارند.
مادر «احمد نجاتی کارگر» در گفت و گو با بی بی سی درباره محل بازداشت پسرش می گوید: «پسرم هر چیزی را برای ما تعریف نمی کرد. من فقط اصرار می کردم که با تو چکار می کردند؟ چه اتفاقاتی افتاد؟ و او می گفت از صبح تا شب فقط کتک می خوردیم. شب هم یک سیب زمینی و یک تکه نان بربری به ما می دادند.»
مادر اکبر نجاتی کارگر در ادامه به دید و بازدیدهای مادران عزادار اشاره می کند و می گوید: «خانم هایی که به دیدن ما می آمدند گفتند که به احتمال زیاد احمد در کهریزک بوده. چند نفر دیگر هم که در کهریزک زندانی بوده اند و الان زنده هستند هم به دیدن ما آمدند و گفتند در کهریزک هم به ما فقط سیب زمینی و نان می دادند.»
آرزوهای یک مادر
این مادر داغدیده از آرزوهایش برای پسر جوان خود می گوید: «احمد خیلی جوان بود و ما برایش آرزوها داشتیم. می خواستیم برایش عروسی بگیریم، حالا باید برای سالگرد مرگ او مراسم برگزار کنیم ولی همان را هم طوری برگزار می کنیم که آرزو داشتیم برای عروسی اش یک مراسم آبرومندانه و خوب برگزار کنیم .»
او این درد را اینگونه شرح می دهد:«وقتی عزیزی را از دست می دهی این خود به تنهایی درد کمی نیست اما تصور کنید که در تمام این یک سال مرگ عزیزت را انکار کنند و شما دست تان از همه جا کوتاه باشد و نه تنها در دستگاه قضایی به شکایت ها جواب نمی دهند بلکه فیلم هم بسازند و بگویند اصلا خانواده ما دروغ می گویند.»
اما یک بار به این خانواده توصیه شد تا درد دل خود را پیش رهبری ببرند. مادر احمد در این باره می گوید: «همسرم به فردی که این حرف را به ما زد گفت، اصلا این حرف را دیگر تکرار هم نکنید. مگر رهبری خودش نمی داند که چه بلایی بر سر جوان ها در کهریزک آمد . در تلویزیون مرگ بچه ام را انکار کردند. ولی بگذارید بچه ما را مردم خودشان به عنوان شهید پذیرفته اند، ما هم با دردهای خودمان بسوزیم . آن آقا هم دیگر سراغ همسرم نیامد، اما در عوض مردم معمولی وقتی همسر من که دیگر بعد از احمد واقعا ضعیف و بیمار شده است را می بینند به او می گویند که از مظلومیت احمد ناراحت شده اند. همین همدلی های مردم واقعا برای ما ارزش بیشتری دارد .»
مادر احمد: حاضرم به جای نسرین ستوده به زندان بروم
مادر داغدیده ی احمد، حال مادر های زندانی را می فهمد و در قامت یک مادر حاضر به فداکاری هم هست. مادر «احمد نجاتی کارگر جوان» درباره «نسرین ستوده» وکیل پرونده مرگ پسرش به خبرنگار سرخسبز می گوید: «حاضرم به جای نسرین ستوده که به حرمت خون فرزند بیگناهم وکالت پرونده ی ما را عهده دار بود، اما حالا خودش اسیر شده، به زندان بروم تا این مادر آزاد شود و در کنار فرزندانش باشد.»
«منزلت محمدی» می گوید: «دستگیری و زندانی شدن نسرین ستوده تنها به جرم دفاع از حقوق زندانیان و خانواده های کشته شدگان، رنجی است که ما به عنوان موکلان این وکیل در این یک سال هم در کنار خانواده خانم ستوده تحمل می کنیم و صدای ما به جایی نمی رسد.»
مادر شهید احمد نجاتی کارگر در پاسخ به این پرسش که آیا پس از خانم ستوده کسی پیگیر پرونده ی قضایی فرزندشان بوده است می گوید: «من دیگر از هیچ کس هیچ انتظاری ندارم. در همین مدت هم همیشه عذاب وجدان سختی داشتم، رنج می کشیدم وقتی فکر می کردم خانم ستوده را به همراه پرونده ی فرزند من که در کیف و دفترش بوده دستگیر کرده اند. پسرم رفت پرونده هایش هم برود اما دل آدم به درد می آید که یک مادر ( نسرین ستوده) را تنها برای دفاع از مادر دیگری که فرزندش بیگناه کشته شده زندانی می کنند و هیچ کس هم پاسخگوی مادران داغدار نیست.»
وی اضافه می کند:«مگر ما در یک کشور اسلامی زندگی نمی کنیم که همه از کرامت زن و کرامت مادر صحبت می کنند؟ پس کجا رفت این کرامت انسانی؟ حالا که هیچ کسی پاسخگوی فرزندان نسرین ستوده نیست، من که هیچ مسولیتی در این کشور ندارم و یک شهروند معمولی هستم دلم به درد می آید از این همه سختی که فرزندان یک وکیل باید تحمل کنند چطور مسولان می توانند تحمل کنند که یکی را با بی رحمی در زندان آنقدر مورد ضرب و شتم قرار دهند که کلیه هایش را از دست بدهد و بعد یکی هم که پیدا شد و به عنوان یک وکیل شریف از یک شهروند دفاع کرد را این چنین از فرزندانش دور کنند؟»
وی می گوید: «دلم می خواست حداقل این فرصت را داشتم تا یک بار به ملاقات خانم ستوده بروم و به او بگویم شرمنده ام، به او بگویم قدر تلاش انسانی اش را می دانم. به او بگویم او با شجاعت در کنار ما ایستاد ولی حالا ما دست مان خالی است و برای فرزندانش هیچ کاری از ما بر نمی آید.»
این مادر داغدیده در پایان می گوید: « بچه من چیزی نمی خواست، کاری نکرده بود، او فقط مثل همه جوان ها به خیابان رفت و اعتراض داشت. حق خودش را می خواست وقتی آزاد شد به او می گفتم که دیدی گفتم بیرون نرو، حالا گوش کن حالا نرو اما می گفت این همه ملت رفتند و می روند من هم یکی از آنها و…»
خانواده احمد معتقد هستند که خدا خودش انتقام همه ی جوانان این سرزمین را می گیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر