جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

امپراتوری به‌نام قرارگاه خاتم الانبیا


پاسداران فقط در عرصه امنیتی و سیاسی یکه تازی نمی کند؛ حالا دیگر چند سالی است که رشد روزافزون و سیطره در حال گسترش نهادهای اقتصادی این نهاد نظامی، شکلی غیر قابل انکار به خود گرفته است.
قرارگاه خاتم الانبیا سپاه، می رود که به امپراتوری تبدیل شود که شریک و رقیبی برای خود نمی شناسد، نه آستان قدس رضوی، نه بنیاد مستضعفان، و نه دیگر نهادها و بنگاه های اقتصادی حکومتی.
هر روز خبری جدید از قراردادی نجومی که یک طرف آن دولت رانتی و طرف دیگرش قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه است، منتشر می شود.
در جدیدترین مورد، اعلام شد که پروژه‌های سد هراز در شهرستان آمل نیز در قراردادی به ارزش 170 میلیارد تومان نصیب قرارگاه اجرایی مزبور شده است.
 این درحالی است که کمتر از دو ماه پیش بود که خبر رسید قرارگاه خاتم‌الانبیاء سپاه پاسداران با امضای قراردادی به ارزش ۱۲۰۰ میلیارد تومان  با شهرداری تبریز، مسئول احداث خط دو متروی این شهر شده است. بر اساس این قرارداد، سپاه متولی راه اندازی طولانی‌ترین خط از خطوط چهارگانه متروی تبریز به طول ۲۲ کیلومتر و ۴۰۰ متر و با بیش از ۲۰ ایستگاه شد.
 از شرق تا غرب کشور و از شمال تا جنوب، سپاه حوزه ی برای دیگران خالی نگذاشته است.
خیز نظامیان برای تکوین امپراتوری
قرارداد خاتم الانبیا بعد از پایان جنگ و زیر نظر آیت الله خامنه ای، تشکیل شد و فعالیت های خود را آغاز کرد.
قرارگاه خاتم الانبیاء اقدامات عمرانی و اقتصادی خود را با تکیه بر امکانات و تجهیزات باقی مانده از جنگ شروع کرد. استدلال سپاه پاسداران برای حضور در پروژه های عمرانی و اقتصادی این بود که در جاهایی حضور می یابد که به لحاظ امنیتی مسئله دارد یا بخش خصوصی امکان و توان انجام آنها را ندارد.
این قرارگاه پس از انتخاب احمدی نژاد فعالیت های خود را از ساخت راه و سد به نفت گسترش داد و پروژه های بسیاری را با کمک دولت احمدی نژاد و بویژه تاثیرات محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس دولت در اختیار گرفت.
در این دوران پای سپاه پاسداران به صنعت نفت باز شد و ۲۵ میلیارد دلار قرارداد با دولت امضا کرد و نیمی از سهام شرکت مخابرات ایران را خرید.
 اردیبهشت 1387، درحالی که هنوز سه سال از عمر دولت احمدی نژاد نمی گذشت، سردار سرلشکر، رحيم صفوي، فرمانده‌ي سابق سپاه پاسداران، ‏گزارش داد: «حدود 1300 پروژه را قرارگاه خاتم‌الانبياء در بخش‌هاي مختلف عهده‌دار شده است.»
وی به «ساخت سدهايي مثل ‏کرخه؛ انواع خطوط انتقال آب، نفت و گاز که بيش از 2500 کيلومتر شده است؛ مانند خط انتقال گاز همدان-‏قروه-سنندج به طول 162 کيلومتر، خط انتقال نفت ساري-ورسک، خط انتقال آب زاينده‌رود به يزد، خط انتقال آب ‏اهواز به آبادان، خط انتقال گاز از عسلويه به سيستان و بلوچستان به طول بيش از 900 کيلومتر، که به پاکستان و ‏هند ادامه پيدا خواهد کرد... توسعه‌ي بنادر شهيد رجايي بندرعباس و چابهار؛ ساخت اسکله‌ي تردد اسکان بهرگان ‏بوشهر؛ و اجراي اسکله‌ي 150هزار تني شناورها در بندر امام خميني» اشاره کرد.
همان هنگام، علي سعيدي، نماينده ولي فقيه در سپاه پاسداران نيز اعلام کرد که «سپاه بخشي از توان مهندسي خود ‏را به امر سازندگي و کمک به دولت اختصاص داده؛ چنان‌که تا به حال بيش از 1500 پروژه را در دستور کار ‏داشته... و امروز هم بيش از 400 پروژه را در دست اقدام دارد.»
نماينده ‏ولي فقيه در سپاه تاکید کرده بود که «سپاه انجام پروژه‌هاي سنگيني را که بسياري از آنها جنبه‌ي ملي دارد و از ‏عهده‌ي بسياري از موسسات و شرکتهاي ديگر برنمي‌آيد، برعهده گرفته است.»
درگيرشدن سپاه در چنين پروژه‌هاي کلان اقتصادي، البته به‌معناي قدرتمندشدن و حجيم‌گرديدن شرکت‌ها و موسسات صنعتي ‏و مهندسي است که مديريت آنها را نيروهاي نظامي ديروز و وابستگان سیاسی-امنیتی جمهوری اسلامی برعهده دارند.
ابعادی از امپراتوری اقتصادی نهاد نظامی-امنیتی
سپاه پاسداران از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی‌نژاد فعالیت های اقتصادی خود را در حوزه‌های مختلف گسترش داده و توانسته پروژه‌های متعددی را در حوزه های مختلف به ویژه نفت و گاز و راه‌سازی با کمک مقام های ارشد دولت تصاحب کند.
سردار عزیز جعفری، فرمانده کل سپاه معتقد است: «فعالیت اقتصادی قرارگاه خاتم‌الانبیاء با هدف کمک به دولت در مقابله با تحریم‌هایی که از سوی شرکت‌های خارجی می‌تواند محدودیت‌هایی را به وجود آورد، صورت می‌گیرد.»
سال گذشته، در آستانه‌ی 29 اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت ایران، نمایندگان مجلس هشتم حق واگذاری و اجرای طرح‌های مربوط به اکتشاف، توسعه، تولید، تعمیر و نگهداشت میادین مشترک نفت و گاز را به وزیر نفت دولت احمدی نژاد اعطا کردند.
وزیر نفت که از وزرای محبوب رهبر جمهوری اسلامی است و از رأس سپاه پاسداران (قرارگاه خاتم الانبیاء) راهی وزارتخانه‌ی مهم نفت شده، امکان یافت که بدون برگزاری تشریفات مناقصه، امتیاز بهره‌برداری از میادین مشترک نفت و گاز را به هر موسسه و فردی که مایل است واگذار کند. پیش‌بینی نهادهای طرف قرارداد او کار مشکلی نبود.
رستم قاسمی، وزیر نفت و فرمانده سابق قرارگاه‌ خاتم ‌الانبیاء، مردادماه سال‌ 1390 اعلام کرد که این قرارگاه متولی بیش از ۱۰ هزار پروژه بوده است. وی همچنین ضرورت تقویت هرچه بیشتر این نهاد نظامی-اقتصادی و جایگزینی آن بجای شرکت‌های خارجی را مورد تاکید قرار داده بود.
بهمن ماه 1390، فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیا، از واگذاری طرح ۵۰۰ میلیارد تومانی ساخت خط لوله انتقال نفت به این قرارگاه خبر داد، و دو هفته بعد، در هفتم اسفند ماه ، معاون وزیر نفت اعلام کرد که ساخت دو خط لوله انتقال نفت و فرآورده نفتی در مجموع به طول یک‌هزار و یک‌صد کیلومتر و به ارزش تقریبی ۱.٣ میلیارد دلار به صورت ترک تشریفات به قرارگاه خاتم الانبیا واگذار شده است.
پیشتر قرارداد طرح توسعه بندر نفتی ماهشهر و ساخت مخازن جدید فرآورده نفتی هم به این مجموعه واگذار شده بود.
قرارداد ساخت خط لوله صادرات گاز ایران به اروپا به ارزش تقریبی یک میلیارد و ٣٠٠ میلیون دلار  نیز بین شرکت ملی گاز، قرارگاه خاتم الانبیا و بانک پارسیان امضا ‌شده و قرارداد ساخت فاز دوم خط لوله هفتم سراسری (خط لوله گاز پاکستان) هم به این قرارگاه واگذار گردیده است.
سردار عبداللهی از مسئولان ارشد قرارگاه خاتم الانبیا هم چندی پیش از اجرای هفت هزار و ۵٠٠ کیلومتر خطوط لوله جدید انتقال نفت و گاز در بخشهای مختلف کشور توسط متخصصان این مجموعه خبر داده است.
واگذاری قرارداد ساخت خط لوله پتروشیمی اتیلن مرکز به قرارگاه خاتم الانبیا به ارزش تقریبی حدود ۵٠٠ میلیارد تومان یکی دیگر از موارد قابل اشاره است. این قرارداد، نخستین اقدام وزیر جدید نفت (فرمانده سابق قرارگاه خاتم الانبیاء) در عقد قرارداد با همکاران سپاهی خود بود.
ابوالقاسم مظفری، فرمانده جدید قرارگاه خاتم الانبیاء ، ورود این قرارگاه را به حوزه نفت و گاز، «نقطه عطف» در فعالیت های عمرانی سپاه توصیف کرده است.
پاییز سال گذشته نیز اعلام شد که احمدی نژاد قرارداد ساخت فاز دوم خط لوله هفتم سراسری (خط لوله گاز پاکستان) و ادامه خط لوله ششم سراسری (خط لوله جدید گاز اروپا) را به قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا واگذار کرده است. ارزش تقریبی این قرارداد ۲۰۰ تا ۲۵۰ میلیون دلار اعلام شد. همان زمان خبر عقد قرارداد توسعه میادین پارس جنوبی، توسط قرارگاه خاتم‌الانبیا منتشر شد.
این قرارگاه در اوج حوادث و سرکوب های خونین سال 1388، بدون طی کردن روندی قانونی، مناقصۀ دو و نیم میلیارد دلاری پروژه ساخت خط ریلی پس‌کرانه در منطقه آزاد چابهار را نیز از آن خود کرده بود.
افزون بر اینها، 51 درصد از سهام شرکت مخابرات و شرکت صنایع دریایی ایران (صدرا) نیز، توسط دولت احمدی نژاد به شرکت‌های زیرمجموعه سپاه واگذار شده است.
تحریم ها و محدودیت ها برای ارکان امپراتوری
گسترش اقدامات اقتصادی قرارگاه خاتم الانبیا سپاه پاسداران درحالی صورت می گیرد که سپاه پاسداران و قرارگاه خاتم الانبیاء مشمول تحریم های آمریکا شده اند.
سردار پاسدار قاسمی در مورد این تحریم‌ها گفته: «اینكه دشمن ما را تحریم كرده است نشانگر این است كه قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء نقش خوب ومؤثری در سازندگی كشور ایفا می‌كند.»
او مدعی شده بود که «این قرارگاه وابسته به نهاد مقدس سپاه است و نگاه ما سودمحور نیست، بلکه با نگاه پاسداری از انقلاب و پاسداری از مردمفعالیت می‌كند.»
با وجود گسترش فعالیت های اقتصادی سپاه، این نهاد با مشکل تامین منابع مالی برای اجرای پروژه های خود روبروست. فرمانده کل سپاه ابراز امیدواری کرده که «با رفتن رستم قاسمی به وزارت نفت این مشکل حل شود.»
ولی آیا مشکل تامین منابع مالی تنها با تکیه به وزیر سپاهی نفت، رفع می شود؟ به نظر می رسد محدودیت ها و تحریم های اعمال شده علیه ایران، سخت تر و جدی تر از آن است که این نهاد نظامی-امنیتی، بتواند آن را با اتکا به وزارت نفت ، حل کند.
تحریم های اقتصادی و فشارهای فزاینده بر روندهای تجاری و معاملات اقتصادی و سیستم مالی – پولی جمهوری اسلامی، برای مدیران ارشد قرارگاه خاتم الانبیا خوشایند نیست. آیا این فشارها آنان را به سوی «واقع بینی» و مصالحه با غرب سوق خواهد داد، یا صاحبان قدرت در سپاه و حکومت، دلگرم به دلارهای نفتی به یکه تازی در داخل و سرکوب مخالفان و گسترش و تثبیت امپراتوری خود مشغول خواهند شد؟

ابوالفضل قدیانی: وظیفه‌ی ماست که آن قدر بگوییم تا هیمنه‌ی استبداد را بشکنیم


جمهوری اسلامی مدت‌هاست که براندازی شده است

ابوالفضل قدیانی زندانی سیاسی و مبارز دوران ستمشاهی با تاکید بر اینکه “در راه مبارزه باید صبر داشت” می گوید: دستگاه سرکوب حاکمیت اساساً اعتقادی به قانون ندارد و سعی می‌کنند با اعمال تبعیض و اهمال در اجرای قانون به زندانی فشار بیاورند تا مأیوس شود و واداراش کنند که از کار سیاسی کنار بکشد، ساکت شود و به مقاومت و مبارزه با استبداد ادامه ندهد.
به گزارش کلمه، ابوالفضل قدیانی، عضو دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بیش از یک سال است در بند ۳۵۰ اوین به منبع انرژی و روحیه برای دیگر زندانیان و خصوصا جوانان در این بند شده و پیش نماز این بند است، چندین بار در این مدت به بیمارستان منتقل شده و عمل جراحی نیز انجام داده و بدون اینکه مداوایش کامل شود به اوین بازگردانده شده است.
وی با تاکید بر اینکه نامه ها و سخنانش به رهبری “با انگیزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر است” معتقد است: وظیفه‌ی دینی ماست که در حد توانمان در مقابل جور و ظلم بایستیم، ظلم و جور از فربه گی هرچه بیشتر فرو می‌پاشد.
قدیانی که سال ها برای استقلال و آبادی کشورش در زندان های طاغوت مبارزه کرده و شکنجه شده و هم اکنون آثار فشارهای آن روزها بر بدنش نمایان است با درد می گوید: نظامی که برای استقرار و تثبیتش هزاران شهید و جانباز داده‌ایم و زندان‌های رژیم و شاه را تحمل کرده‌ایم، الان مدت‌هاست که جمهوری اسلامی براندازی شده است. دیگر از اصل تفکیک قوا هیچ نمانده است. با نظارت استصوابی مجلس تحت فرمان رفت، قوه‌ی مجریه هم مطیع شد و قوه‌ی قضاییه هم که از اول زیر نظر ولی فقیه بود و اساساً مستقل نبود.
متن کامل گفتگوی ابوالفضل قدیانی با کلمه را با هم می خوانیم:
بارها زندانیان سیاسی و خانواده‌های شان از رعایت نکردن حقوق زندانیان سخن گفته اند. اگر بخواهید یکی از مهمترین آن‌ها را تشریح کنید کدام حق پایمال شده را نام می‌برید؟
اگر بخواهم یکی از مهمترین این حقوق را نام ببرم آن حق مرخصی و ملاقات حضوری است. متأسفانه در حال حاضر به هیچ عنوان در این زمینه حقوق زندانیان سیاسی رعایت نمی‌شود. واقعیت این است که الان اکثر قریب به اتفاق ملاقات‌ها در بند ۳۵۰ کابینی است و متأسفانه دادستانی اختیار این قبیل امور را خود عهده دار شده است. سابق بر این اجازه‌ی آن دست مدیریت زندان بود و ملاقات‌های حضوری و مرخصی‌ها در بیشتر موارد مطابق قانون داده می‌شد، اما متأسفانه الان مرخصی‌ها را بسیار محدود کرده‌اند و از این کار بوی کینه‌توزی و انتقام‌جویی به مشام می‌رسد.
بسیاری از عزیزانی که مدت‌هاست در زندان هستند، با وجودی که خود آن‌ها و به خصوص خانواده‌ی آن‌ها نیاز به این مرخصی دارند اما برای اینکه خانواده‌های آن‌ها را تحت فشار قرار دهند به آن‌ها مرخصی نمی‌دهند. دوستانی مانند عبدالله مؤمنی، عماد بهاور، علیرضا رجایی، محسن محققی، حسن اسدی زیدآبادی، امیرخسرو دلیرثانی، علیرضا بهشتی شیرازی، سیامک قادری، جواد علیخانی، محمدرضا مقیسه، اسماعیل صحابه، بهمن احمدی امویی، علی جمالی، علی ملیحی، محمد داوری، احمدرضا یوسفی، حسین رونقی، ابوالفضل عابدینی، مهدی فروزنده، فرید طاهری، جلیل طاهری و عزیزانی که در سایر زندان‌ها اعم از تهران، کرج و دیگر شهرستانها به سر می‌برند و من در این مجال حضور ذهن ندارم که نام همه‌ی این عزیزان را بگویم. کاملاً مشخص است که ندادن مرخصی به آن‌ها به خاطر تسویه حساب شخصی و انتقام‌جویی است.
فارغ از اینکه یک نفر به چه دلیلی زندانی است این حق اوست که از مرخصی استفاده کند، اما نهادهای امنیتی که سوار بر دستگاه قضا هستند تبدیلش کرده‌اند به یک امتیاز و سعی می‌کنند که در این میان شیطنت کنند. به تعداد محدودی امسال و سال قبل مرخصی دادند و به کسانی که واقعاً نیاز به مرخصی داشتند مرخصی ندادند.
من نمی‌دانم این‌ها چه لذتی می‌برند از اینکه کسی را که بچه‌ی کوچک دارد و این کودک مدت‌هاست جز از پشت شیشه کابین ملاقات پدرش را ندیده است را در ایام عید در زندان نگه دارند و بعد به کسی مثل من که از نظر روحی نیاز به مرخصی ندارد مرخصی بدهند. البته شاید به من به دلیل وضعیت جسمانی‌ام مرخصی داده‌اند اما داخل زندان کسانی بودند که آن‌ها هم به دلیل وضعیت جسمانی‌شان نیاز عاجل به مرخصی دارند اما به این دوستان مرخصی نمی‌دهند تا از این طریق به خودشان و خانواده‌ی شان فشار بیاورند. من به دلیل همین رفتارها درخواست مرخصی نکردم و نمی‌خواستم هم به مرخصی بیایم ولی دوستان توصیه کردند که به خاطر وضعیت خاص جسمانی به مرخصی بروم که بنده هم پذیرفتم.
عزیزانی که منتظر مرخصی بودند به لحاظ روحی در چه حالی بودند؟
خوشبختانه بچه‌ها با وجود این فشارها روحیه‌ی شان خوب است. با توکل بر حضرت حق ایستاده‌اند و مقاومت می‌کنند و مقاومت خواهند کرد.
در این مدت دیده‌ایم که برخی از زندانیان وقتی خبر بیماری‌شان منتشر می‌شود و یا اعتصاب می‌کنند مرخصی می‌دهند و یا درمانشان را پیگیری می‌کنند اما برخی نه، این اختلاف برخوردها ناشی از چیست؟
دستگاه سرکوب حاکمیت اساساً اعتقادی به قانون ندارد و سعی می‌کنند با اعمال تبعیض و اهمال در اجرای قانون به زندانی فشار بیاورند تا مأیوس شود و واداراش کنند که از کار سیاسی کنار بکشد، ساکت شود و به مقاومت و مبارزه با استبداد ادامه ندهد. به عنوان مثال حسین رونقی که با این همه بیماری همچنان بر مواضعش ایستادگی می‌کند.
خب فشار اصلی به خانواده‌ها وارد می‌شود.
درست است. آن‌ها هم قصدشان همین است. اما خانواده‌ها آگاه‌تر و مقاوم‌تر از این هستند که تحت تأثیر این روش‌های غیر انسانی قرار بگیرند. خانواده‌ها می‌دانند که قصد این‌ها این است که بین همه ایجاد اختلاف کنند و از اول هم همینطور بوده است اما به لطف الهی نخواهند توانست. من نمی‌دانم که رفتار غیر قانونی و بعضاً غیر انسانی منصوبین آقای خامنه‌ای در دستگاه‌های قضایی و امنیتی کی تمام می‌شود، اما مطمئن باشید که به فضل الهی اینگونه رفتارها زیاد دوام نخواهد آورد و پایمال‌کنندگان حقوق ملت نتیجه‌ی اعمالشان را خواهند دید.
حال که بحث به اینجا رسید بفرمایید با چه انگیزه‌ای به رهبری نامه نوشتید؟
با انگیزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر و با انگیزه‌ی گفتن سخن حق نزد سلطان جائر که به فرموده‌ی رسول اکرم (ص) بزرگترین جهادهاست. دیگر بر قاطبه‌ی جامعه پوشیده نیست که بسیاری از این مفاسد و مشکلاتی که امروز کشور با آن دست به گریبان است، مستقیم یا غیر مستقیم از ایشان ناشی می‌شود. اما تأکید بر این مسلئه و تکرار آن هم لازم است. حاکمیت با زر و زور و تزویر از ایشان بت ساخته است و می‌خواهد با نشاندن ایشان بر فراز قانون، جرأت نقد رهبری را از منتقدان بستاند. این حریم کاذب باید شکسته شود و آن بخشی از مردم که به هر دلیلی خبر ندارند، بدانند که ایشان مملکت را به لبه‌ی پرتگاه کشانده و ایشان مسئول اصلی ویرانی اقتصاد، صنعت و فرهنگ این کشور است. البته من می‌دانم که مشکلات قانونی و سابقه‌ی دیرینه‌ی استبداد در تاریخ ما این امکان را فراهم کرده است که قدرت در یک جا تجمیع شود و همه می‌دانیم که قدرت مطلقه فساد آور است، ولی این مسئله رافع مسئولیت مستقیم آقای خامنه‌ای نیست. اینطور نیست که ما ساختار استبدادی را تنها مقصر بدانیم. ساختار استبدادی و مستبد در هم تنیده‌اند و برای اصلاح ساختار باید مستبد و استبداد را همزمان نقد کرد تا نقدمان مؤثر واقع شود. وضعیت امروز کشور، علاوه بر سلطه‌ی ساختار استبدادی بر کشور، متأثر از لجاجت و استبداد و خودبینی ایشان نیز هست و متأسفانه این رفتار همچنان ادامه دارد. از قرائن هم پیداست که ایشان نمی‌خواهند از این رفتارهایشان دست بکشند. وظیفه‌ی ماست که آن قدر بگوییم تا هیمنه‌ی استبداد را بشکنیم. آقای خامنه‌ای به عنوان بالاترین مقام کشور و کسی که بیشترین قدرت را در کشور (حتی به مراتب بیش از رئیس جمهور) در اختیار دارد باید درباره وضعیت امروز کشور پاسخگو باشد. نمی‌توان پذیرفت که کسی دارای بیشترین اختیارات ممکن باشد و از پاسخگویی به خاطر این اختیارات معاف شود. مهمترین چیزی که ایشان باید درباره‌ی آن پاسخگو باشد سوء استفاده از اختیارات، به منظور استقرار استبداد دینی است. استبدادی که علاوه بر وارد کردن خسارات بسیار بر کشور بزرگتری جفا را در حق دین مبین اسلام نیز کرده است. ایشان دین را آلت دست خود و ابزار قدرت‌ورزی خود کرده‌اند. این‌ها برای بخش بزرگی از جامعه معلوم شده است و ما هم باید آنقدر بگوییم تا بخش ناآگاه جامعه نیز آگاه شوند. با گسترش آگاهی این امید هست که آقای خامنه‌ای مجبور شود که عقب‌نشینی کند و بیشتر از این هزینه‌های سنگین به مردم مظلوم این آب و خاک وارد نکند.
به نظر شما چه اتفاقی افتاده است که بعد از سه دهه از پیروزی انقلاب به جایی رسیده‌ایم که مهدی خزعلی ۷۰ روز در زندان همین حکومت اعتصاب غذا می‌کند، محمد نوریزاد نامه می‌نویسد و تهدید می‌شود و به زندان می‌رود، ابوالفضل قدیانی با آن سابقه‌ی مبارزاتی خود در دوران طاغوت چنین دست به نقد می‌زند، حتی از درون زندان و هزارها نمونه‌ی دیگر از این دست؟
همانطور که می‌دانید شعار اصلی انقلاب، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود. ولی متأسفانه واقعیت این است که عملاً به آزادی و دمکراسی توجه لازم نمی‌شد. برای انقلابیون آن طور که باید و شاید مشخص نبود که این سه اصل همبسته‌اند و با از دست رفتن اصل آزادی دو اصل دیگر صدمه جبران ناپذیر می‌خورند. هرچند در فصول سوم و پنجم قانون اساسی به حقوق مردم و حق حاکمیت ملی تصریح شده است و این قانون صراحت دارد که حقوق مردم و حق حاکمیت ملی چیست. ولی در عمل این دو اصل در محاق رفت و زیر پا گذاشته شد و آنچه که پر رنگ شد ولایت فقیه بود. مدام هم تبلیغ می‌شد که مشروعیت ولایت فقیه از بالاست و از مردم نیست. بعد هم که گفتند اختیارات ولی فقیه در قانون کف اختیارات است و سقف آن هم بی‌نهایت است و معلوم نیست تا کجا خواهد رفت. العیاذ بالله اگر کسی نداند امر بر او مشتبه می‌شود که واقعاً اختیارات ولی فقیه در حد اختیارات شارع مقدس است.
به هر حال آنقدر ولایت فقیه پر رنگ شد که همه چیز را تحت شعاع قرار داد و جمهوری اسلامی تبدیل شد به یک حکومت فردی و خودکامه. شما ببینید که دیگر از اصل تفکیک قوا هیچ نمانده است. با نظارت استصوابی مجلس تحت فرمان رفت، قوه‌ی مجریه هم مطیع شد و قوه‌ی قضاییه هم که از اول زیر نظر ولی فقیه بود و اساساً مستقل نبود. به این ترتیب فلسفه‌ی وجودی انقلاب که نفی استبداد و خودکامگی و تمامیت‌خواهی بود تا حق جمهور مردم و حق حاکمیت ملی احیا شود و جمهوری اسلامی به تمام معنا برقرار شود به زیر سؤال رفت. در این شرایط وظیفه‌ی یک فعال سیاسی و اجتماعی این است که به این شرایط اعتراض کند.
در این باره توضیح بیشتری می‌دهید؟
به نظر من بعد از انتخابات خرداد هشتاد و هشت، روندی چندین ساله بروز تام و تمام پیدا کرد و آن براندازی جمهوری اسلامی بدست نهادهای انتصابی و نظامی منصوب آقای خامنه‌ای بود. الان مدت‌هاست که جمهوری اسلامی براندازی شده است. نظامی که برای استقرار و تثبیتش هزاران شهید و جانباز داده‌ایم و زندان‌های رژیم و شاه را تحمل کرده‌ایم. متأسفانه نظام فعلی نه جمهوری است و نه اسلامی. من قبلاً در این باره توضیح داده‌ام. قرار نبود که جمهوری اسلامی نظامی استبدادی و خودکامه باشد. ولی متأسفانه قانون اساسی کاملاَ زیر پا گذاشته شد و استبداد دیرینه در این مملکت این بار لباس دین پوشید. باز اصل آزادی بیان لغو شد، آزادی اجتماعات، که در قانون اساسی به آن تصریح شده است، تبدیل به آزادی اجتماعات طرفداران حاکمیت شد، احزاب مستقل و منتقد تعطیل شدند، اعتراض جوابش زندان انفرادی شد و خلاصه آزادی‌های تصریح شده در قانون اساسی مثل راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیز به سادگی لگدمال شد.
الان دیگر حتی پرده پوشی هم نمی‌کنند و علناً اعلام می‌کنند که خواست یک فرد به جای قانون فصل الخطاب است. آیا این مسئله اعلام علنی استبداد نیست؟ در این وضعیت استبدادی ما شاهدیم که برای بالا رفتن از پله‌های ترقی، تملق گفتن آن شخص از الزامات است. الان به مناسبت‌های مختلف، دستگاه‌های دولتی و شبه دولتی با هم مسابقه می‌گذراند که تصاویر بزرگ‌تر و بیشتری از آقای خامنه‌ای با هزینه‌های سرسام آور چاپ کنند درست مثل کشورهای زیر سلطه‌ی دیکتاتوری مثل کره‌ی شمالی و سوریه و شوروی سابق. حال این وضعیت را مقایسه کنید با توصیه‌هایی که امیرالمؤمنین علی (علی) به مالک اشتر فرمودند. این‌ها همه نشانه‌ی روشن خودکامگی است. این خودکامگی برای صاحب قدرت شیرین است و همین است که برای حفظ قدرت منتقدین و متفکرین و دلسوزان مملکت منکوب و سرکوب می‌شوند. انسان‌های رشید و کارآمد کنار گذاشته می‌شوند و افراد کوتوله و بله‌قربان‌گو مدیریت کشور را به عهده می‌گیرند و نتیجه این می‌شود که می‌بینید. مردم را ترسو بار می‌آورند و فرهنگ نفاق و چاپلوسی را می‌پرورند. رسانه‌های آزاد را که مانع فساد است از دم تیغ می‌گذرانند و در نتیجه هزاران فساد کوچک وبزرگ، مثل اختلاس‌ سه‌ هزار میلیارد تومانی در کشور اتفاق می‌افتد. سه هزار میلیارد تومان معادل بودجه‌ی کشورهای کوچک و متوسط آفریقایی است. حکومت استبدادی هیچگاه نمی‌تواند جلوی چنین فسادهایی را بگیرد و اساساً خود علت اصلی ویژه‌خواری و فساد اقتصادی است. اگر بخواهد جلوی فساد را بگیرد باید بسیاری از مقامات و دست اندرکاران خودش را که دستشان در جیب ملت است را محاکمه کند، اما مسلم است که نمی‌تواند. همین است که پرونده‌ی فساد خیابان فاطمی به حال خود رها می‌شود و متهم اصلی همچنان در مقام خود باقی می‌ماند. اینکه بنده و امثال بنده چنین مواضعی اتخاذ کرده‌ایم دلیلش همین شرایط است، شرایطی که متأسفانه رو به بهبود نیست.
سیاست خارجی کشور هم که سیاستی ماجراجویانه است و منافع ملی در با روش آقایان مدت‌هاست که قربانی شده است. یکی از شعارهای اصلی انقلاب، شعار استقلال بود اما ما متأسفانه شاهد این هستیم که کشور به دلیل سوء مدیریت و فساد، هرچه بیشتر از نظر اقتصادی نزول کرده است و فرایند تولید با اختلال مواجه شده. به نظر من در مدت زمامداری آقای احمدی‌ نژاد ما از شعار استقلال مدام دورتر شده‌ایم. عجیب این است که هرچه وضعیت اقتصادی بدتر می‌شود همزمان شاخ و شانه کشیدن برای دنیا هم بیشتر می‌شود و این تنش‌ها هم وخامت وضعیت اقتصادی را تشدید می‌کند. مطمئن باشید که با وخامت اوضاع اقتصادی حاکمیت تلاش خواهد کرد که گناه این وضعیت را به گردن دشمن خارجی بیندازد. حاکمیت فعلی و اصولاً رژیم‌های استبدادی حیات خود را در گرو بحران‌آفرینی می‌بینند، از این طریق است که می‌توانند قسمتی از جامعه را بفریبند با ترساندن ایشان از استیلای دشمن خارجی و نسبت دادن مخالفان به بیرون مرزها، بتوانند تا چند صباحی حاکمیت زور و سرکوب را ادامه دهند و مشکلاتی را که خود مسببش بوده‌اند به گردن دیگران بیندازند. مشابهت حکومت آقای خامنه‌ای از این منظر با دیگر رژیم‌های استبدادی قابل تأمل است.
سیاست دولت در زمان آقای خاتمی تنش‌زدایی با دنیای خارج و برقراری ارتباط بر مبنای احترام متقابل بود. این سیاست به همراه عملکرد معقول اقتصادی اندک اندک داشت در جامعه تحول ایجاد می‌کرد. طبقه متوسط رشد می‌کرد، نهادهایی مدنی در حال تثبیت شدن بود و بهبود وضعیت معیشتی و فرهنگی قابل لمس بود. شرایطی که اگر ادامه پیدا می‌کرد اگر نگویم بساط استبداد را برمی‌چید، لااقل آن را محدود می‌کرد. اما متأسفانه از همان ابتدا، برنامه‌ی آقای خامنه‌ای و دستگاه‌ها قضایی و نظارتی و نهادهای امنیتی و نظامی وابسته با ایشان اخلال در این روند بود. و تأسف‌انگیزتر اینکه به دلیل قدرت نهاد‌های انتصابی و ضعف نهادهای نوپای مدنی و البته اشتباهات جریان اصلاحات و آقای خاتمی (که همینجا بگویم با وجود نقدهایم بر عملکردشان به ایشان علاقه‌مند هستم و ایشان را فردی دلسوز و خدوم می‌دانم) استبداد موفق شد احمدی‌نژاد را با لطایف الحیل به مسند ریاست جمهوری بنشاند و شد آنچه شد. آقای خامنه‌ای با سر کار آمدن احمدی‌نژاد یک قدم به آرزوی دیرینه‌اش که رسیدن به قدرت مطلقه‌ی بدون معارض بود نزدیک‌تر شد. اما از الطاف الهی انتخابات خرداد ۸۸ بود. به نظر من انتخابات خرداد ۸۸ و اتفاقات بعد از آن را می‌توان واکنش جامعه به فربه شدن هرچه بیشتر استبداد دانست. و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین. این انتخابات قدرت جریان ضد استبداد را نشان داد و معلوم کرد که مبارزه و تلاش متفکرین و منتقدین و دلسوزان کشور تا چه حد مؤثر بوده است و اندیشه‌های آن‌ها در بطن جامعه نفوذ کرده است. بنده و امثال بنده هم در مقام کسانی که جوانی‌شان را پای انقلاب گذاشته‌اند تا شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی محقق شود نمی‌توانسته‌ایم و نمی‌توانیم ساکت بنشینیم که آقای سید علی خامنه‌ای بیاید و به نام ولایت فقیه، سلطنت مطلقه بکند. وظیفه‌ی دینی ماست که در حد توانمان در مقابل جور و ظلم بایستیم.
آقای قدیانی، امروز تب خیابان خوابیده و حرکت‌های ظاهری اجتماعی کمرنگ شده. حاکمیت خیلی تلاش می‌کند که بقبولاند جنبش سبز تمام شده و حرکت اعتراضی مردم خوابیده و همه چیز آرام و خوب و خوش است. به نظر شما واقعاً همه چیز آرام است و یا این تبدیل شده به حرکت زیرزمینی و زیر پوست جامعه؟
در نامه‌ای که به آقای خامنه‌ای نوشته‌ام گفته ام که بر خلاف هر آنچه از قلت و نازکی می‌شکند ظلم و جور از فربه گی هرچه بیشتر فرو می‌پاشد. اگر می‌بینید که الان تب اعتراضات خیابانی فروکش کرده یکی از دلایلش این است که استبداد مجبور شده از تمام توان سرکوبش برای اینکه جنبش ظهور و بروز خیابانی نداشته باشد استفاده کند. من هم قبل و هم بعد از دستگیری‌ام تصریح کرده‌ام که جنبش سبز هم گسترده‌تر و هم عمیق‌تر شده است. این خواب و خیال آقای خامنه‌ای و استبدادطلبان است که جنبش از بین رفته است. دستگاه‌های تبلیغاتی وابسته به ایشان هم مجبورند بر طبل افاضات ایشان بکوبند. همگان دیدند که بعد از ۲۵ بهمن ۸۹ چقدر خواب این جماعت آشفته شد. حتی در خبرها بود که آقای خامنه‌ای به وزیر اطلاعات اعتراض کرده بود که شما می‌گفتید دیگر همه چیز خوابیده است پس این اتفاقات چه بود.
به نظر من اگر کوچکترین منفذی باز شود آن وقت خیابان‌های شهرهای کشور سبزپوش خواهند شد روشن ترین دلیلش هم این است که با کوچکترین فراخوانی شهر تبدیل به یک پادگان بزرگ می‌شود. اگر جنبش خوابیده است این لشکرکشی خیابانی برای چیست؟ اگر به آنچه می‌گویند باور دارند برای یک بار هم که شده طبق نص صریح قانون اساسی عمل کنند و مجوز راهپیمایی بدهند. مثل بسیاری از کشورهای مردمسالار دنیا که همین صدای و سیمای وابسته به آقای خامنه‌ای مدام با آب و تاب از راهپیمایی‌های مخالفین سیاست‌های دولت‌هایش گزارش تهیه می‌کند.
جنبش سبز جنبشی ریشه دار است. ریشه‌اش هم مطالبات معوقه‌ی ملی است. مطالباتی مثل حق حاکمیت ملی، حق آزادی‌های مدنی و سیاسی، حق برخورداری از حداقل معیشت برای تمام آحاد جامعه، خواست توسعه اقتصادی و انسانی و …. در این مدتی که از ظهور جنبش سبز می‌گذرد تمام این مطالبات با شدت بیشتری سرکوب شده‌اند، احزاب بیشتری تعطیل شده‌اند، روزنامه‌ها و رسانه‌های آزاد محدودتر شده‌اند، وضعیت اقتصادی به مراتب وخیم تر شده است و بسیاری از اتفاقات ناگوار دیگر. مسلم است که این مطالبات از بین نمی‌رود و به همین دلیل جنبش سبز از بین نمی‌رود.
نکته‌ی مهم دیگر هم این است که همانطور که رهبران مظلوم جنبش سبز، آقایان موسوی و کروبی که به ناحق در حصر به سر می‌برند، تأکید کرده‌اند، جنبش سبز جنبشی اصلاحی و ضد خشونت است. روشی که حکومت در سرکوب خشن راهپیمایی‌های سکوت خیابانی پیش گرفته بروز خیابانی جنبش را بدون اینکه خشونتی اتفاق بیفتد را دچار مشکل کرده است. بروز خشونت چیزی است که اصلاً مطلوب نیست. هرچند می‌توان به دنبال راه‌هایی بود که باز هم جنبش در سطح شهرها ظهور داشته باشد.
به نظر من همانطور مهندس میرحسین موسوی پیشتر تأکید کرده بود وظیفه‌ی اصلی یاران جنبش سبز آگاهی بخشی است. کاری که خوشبختانه الان به کمک رسانه‌های مجازی و البته روش‌های قدیمی‌تر در حال انجام است. گسترش آگاهی بزرگترین دشمن استبداد است. اتفاقاً اینکه حرکت جنبش سبز بطئی و آرام است برکاتی دارد.
شما می‌دانید که طیف‌های بسیار متنوعی در داخل جنبش سبز حضور دارند، به دلیل سال‌های دراز استبداد ظرفیت ما هنوز برای تحمل سخنان مخالف و اندیشه و شیوه‌ی زندگی متفاوت کم است. اکنون فرصت مغتنمی است که ما با خود تمرین گفتگو و مدارا بکنیم. نفس وجود این دیالوگ یعنی به ثمر نشستن جنبش سبز. این گفتگو باید با مخالفین جنبش هم صورت بگیرد. دنیای مجازی فضای بسیار مناسبی برای انجام این کار است. همین که کسی که طرفدار وضعیت موجود است با کس یا کسانی از جنبش وارد دیالوگ، هرچند دیالوگ چالشی بشود ضربه‌ای بر کمر استبداد است. استبداد پیروان و طرفدارانی چشم و گوش بسته می‌خواهد. سخنانی که بین شما و آن‌ها رد و بدل خواهد شد، در ضمیر آن‌ها اثر خود را خواهد گذاشت و در آینده نتیجه‌ی ملموس خواهد داد. در این راه باید صبر داشت و آیات شریفه‌ی صبر را نصب‌العین قرار داد: “أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ” (آیا پنداشتید که داخل بهشت مى‏شوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است آنان دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند گفتند پیروزى خدا کى خواهد بود هش دار که پیروزى خدا نزدیک است)
آقای قدیانی، در صحبت‌هایی که الان داشتید و با توجه به اینکه شما یک دوره هم قبل از انقلاب فعالیت‌های مبارزاتی داشتید، زندان رفتید و جنبش مردم ایران را در آن زمان هم از نزدیک لمس کردید، اگر بخواهید بین جنبش سبز و جنبش آن روز مردم ایران مقایسه کنید، چه نکاتی برجسته است؟
در پاسخ به یکی از سؤالات قبلی شما گفتم در زمانی‌ که ما با رژیم شاه مبارزه می‌کردیم نسبت به مسئله‌ی دمکراسی و آزادی کم توجه بودیم. دمکراسی به معنای حاکمیت اکثریت با حفظ حقوق اقلیت. اینکه مرجع نهایی برای تصمیم‌گیری درباره‌ی اینکه کدام سلیقه و گرایش سیاسی، اجتماعی، فرهنگی زمام حکومت را در دوره‌ای محدود در دست بگیرد آرای عمومی است و هیچ کس حق ندارد با توسل به یک اتوریته دینی یا ایدئولوژیک این حق را از مردم سلب کند. اکثریت مبارزین در آن زمان بر این گمان بودند که با سقوط شاه استبداد می‌رود و حکومت دمکراتیک جایگزینش می‌شود اما برای ما چندان مشخص نبود که دمکراسی چه لوازمی دارد و استبداد از چه ناشی می‌شود.
ما می‌دانستیم چه را نمی‌خواهیم و نمی‌دانستیم چه را می‌خواهیم. متأسفانه در مجلس خبرگان قانون اساسی هم این عدم آگاهی از لوازم استبداد و دمکراسی باعث شد که برخی از بندهای قانون اساسی این امکان را یک نفر بدهد که با سوء استفاده از قانون و بر خلاف روح قانون اساسی و تصریح فصول سوم و پنجم آن قدرت در دستان یک نفر تجمیع شود. در آن زمان گمان بسیاری بر این بود که با تعبیه ولایت فقیه در قانون اساسی و شمردن صفاتی چون عدالت و تدبیر و شجاعت و… برای او، و اینکه ولی فقیه بر قوای سه‌گانه امکان تفوق داشته باشد مانع استبداد است اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود. الان بعد گذشت بیش از سه دهه از تصویب قانون اساسی، آقای خامنه‌ای توانسته است اصل تفکیک قوا را که یکی از موانع اصلی استبداد است، با اقدامات غیر قانونی خود به طور کامل منهدم کند. اما خوشبختانه در حال حاضر، جنبش سبز دقیقاً می‌داند چه چیزی را می‌خواهد و به لوازم آن هم آگاه است.
به عنوان آخرین سؤال. نظرتان درباره‌ی انتخابات اخیر چیست؟
از قبل هم معلوم بود که این انتخابات، یک انتخابات فرمایشی و نمایشی است و در صحبت‌های آقای خامنه‌ای پیش از انتخابات که وعده‌ی مشارکت بالا اعلام شد معلوم بود که چه اتفاقی خواهد افتاد. اذانب استبداد باید به گونه‌ای جلوه دهند که پیشگویی‌های مستبد، محقق خواهد شد. اما الحمد لله این بار هم طشت رسوایی شان از بام افتاد. اعلام کردند که حدود بیست و شش میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند و این تعداد شرکت کننده برابر با ۶۴ درصد واجدین شرایط است. واجدین شرایط را هم کمتر از تعداد واقعی اعلام کرده بودند و گفته بودند که حدود ۴۸ میلیون نفر واجد شرایط داریم. که خوب حاصل تقسیم ۲۶ بر ۴۸ می شود حدود ۵۴ درصد نه ۶۴ درصد. همیشه کسی که می‌خواهد دروغ بگوید و تقلب کند این چنین خودش را رسوا خواهد کرد. طبق اخباری هم که از وزارت کشور درز کرده است مشارکت بسیار پایین تر از همین ۲۶ میلیون نفری است که خودشان در ابتدا اعلام کرده‌اند و آقای خامنه‌ای هم درصد مشارکت واقعی را خوب می‌داند. مردم را هم نمی‌توانند فریب دهند بالاخره مردم فضای انتخابات را دیده‌اند و می‌دانند که درصد مشارکت چه قدر بوده است. حتی این اقدام ایشان در اعلام نتایج مشارکت ۶۵ درصدی برای کسانی هم که به هر دلیلی رفته‌اند و رأی داده‌اند مشکل درست خواهد کرد. برای مثال همین شهر تهران که گفته اند ۴۸ درصد واجدین شرایط در آن شرکت کرده‌اند. بالاخره با یک گشت و گذار ساده معلوم می‌شد که به هیچ وجه درصد شرکت کنندگان در انتخابات حتی نصف این این مقدار هم نیست. برای بسیاری از کسانی هم که رفته‌اند و رأی داده‌اند دروغ گویی دستگاه استبداد مشخص‌تر خواهد شد. البته این درست است که در شهرستان‌های کوچک و روستاها به دلیل ذات منطقه‌ای بودن انتخابات مجلسس و برخی نگرانی‌ها از عواقب شرکت نکردن در انتخابات از قبل هم میزان مشارکت حداقلی (که از قرار معلوم کمتر از دوره‌های گذشته بوده) متصور بود ولی خود حاکمیت هم می‌داند که این مشارکت حداقلی در شهرستان‌های کوچک و مناطق روستایی برایش مشروعیت نمی‌آورد و این رأی، رأیی نیست که آقای خامنه‌ای برای خود منظور کند. به همین دلیل است که من می‌گویم که آقای خامنه‌ای در مسابقه‌ی تک اسبه‌ای که برگزار کرد باز هم بازنده شد و پایه‌های لرزان حکومتش را با اصرار مجدد در تقلب و دستکاری نتایج انتخابات سست‌تر کرد.

خانواده فعالین کارگری دربند، از رنجها و ظلمهای رفته بر آنان سخن می گویند


در آستانه روز جهانی کارگر و در تداوم فشارها بر فعالان کارگری رضا شهابی، فعال کارگری و عضو سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران بعد از نزدیک به 23 ماه بلاتکلیفی از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی صلواتی به شش سال حبس تعزیری محکوم شد.

ربابه رضایی همسر رضا شهابی با ابراز ناراحتی از این حکم به "جرس" می گوید: "با وکیل همسرم تماس گرفته بودند و با هم که به دادگاه رفتیم در آنجا گفتند به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس و به اتهام تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی نیز به پنج سال حبس محکوم شده است که در مجموع شش سال می شود. البته این حکم دادگاه بدوی است و حالا ما تا بیست روز فرصت داریم که به این حکم اعتراض کنیم. هنوز هم نمی دانم خود رضا از این حکم خبر دارد یا نه؟ امسال سال خوبی نبود اول مادر همسرم با آن رنج و درد دوری رضا از دنیا رفت و حالا هم در آستانه روز کارگر این حکم را دادند اما باز امیدواریم که دادگاه تجدیدنظر او را تبرئه کند زیرا همه می دانند که او بی گناه است."

بهنام ابراهیم زاده یکی دیگر از این فعالان کارگری است که به جرم اعتراض بر وضعیت دشوار کارگران و کودکان خیابانی ماهها در پشت میله های زندان بسر می برد. این فعال کارگری نه تنها در حال گذراندن حکم غیرعادلانه پنج سال است، بلکه از ابتدایی ترین حقوق یک زندانی هم محروم است.

رحمان ابراهیم زاده، پدر بهنام در خصوص آخرین وضعیت فرزندش به "جرس" می گوید: "دو و سه بار در همین ماه فروردین دنبال کارهایش رفتم اما فقط می گویند رسیدگی می کنند. معلوم نیست چه زمانی می خواهند رسیدگی کنند؟ هیچ جواب مشخصی نمی دهند. بهنام از نظر جسمانی حال خوبی ندارد و گوش درد و سر درد دارد. کلیه هایش هم ناراحت است و درد می کشد. با پیگیری زیادی که کردم یکبار او را به بهداری زندان اوین بردند و با وجودیکه پزشک اوین گفته باید تحت درمان قرار بگیرد، نه اجازه می دهند ما او را دکتر ببریم و نه خودشان او را به بیمارستان منتقل می کنند."

همسر این فعال کارگری در بند با ابراز ناراحتی از محدودیت ها می گوید: "خیلی پیگیری کردیم که به مرخصی بیاید و دکتر برود اما اصلا جواب نمی دهند و موافقت نمی کنند. همسرم سردرد و گوش درد دارد علتش هم بخاطر همان فشارهایی است که به او آوردند. من ساکن تهران هستم و با پسرم  ملاقات کابینی هفتگی داریم اما پدر و مادرش از راه دور می آیند و نمی توانند هر هفته به ملاقاتش بروند. بعد از عید یک ملاقات حضوری دادند اما فقط به پدر بهنام اجازه دادند او را حضوری ملاقات کند. حتی قبل از عید هم بعضی از بچه ها را گذاشتند بروند آنطرف شیشه اما گفتند پسر من بزرگ است و نمی شود برود. پسرم سیزده سالش است و خیلی هم ناراحت شد. حالا همسرم بی گناه در زندان است و ناراحت هستیم هیچ، این فشارها را هم می آورند."

پدر این فعال کارگری با تاکید بر فشارها ادامه می دهد: "یک ملاقات حضوری به من دادند اما نگذاشتند مادر و همسر و فرزند بهنام در این ملاقات باشند. تمام قصدشان شکنجه بهنام و ما است وگرنه اگر مادر و همسر و فرزند بهنام او را حضوری ملاقات کنند چه اشکالی دارد؟ فقط می خواهند ما را اذیت کنند. هر چه خواهش کردم که حداقل بگذارند پسر بهنام در این ملاقات باشد و پدرش را از نزدیک ببیند و در آغوش بگیرد اجازه ندادند...مادرش هم خیلی ناراحت بود اما چکاری از دستش بر می آید خود بهنام هم ناراحت شد. دستمان به جایی بند نیست و کسی به حرفمان گوش نمی کند. ماهی یکبار به تهران می آیم و به تمام ارگانهایی که به ذهنم می رسد از دادستانی تا رئیس زندان اوین مراجعه می کنم اما هیچ جوابی نمی دهند."

مسئولین در حالی مادر بهنام را از آغوش کشیدن فرزندش محروم کرده اند که این مادر دردمند مسیر طولانی اشنویه تا تهران را به سختی برای دیدن روی فرزندش طی می کند تا او را از پشت شیشه های کدر برای دقایقی ببیند.

عایشه مدرسی مادر بهنام در دلنوشته ای خطاب به فرزندش نوشته است: " تو که اکنون پشت میله های زندانی و ماه هاست حتی در آغوش کشیدن تو از ما دریغ شده است. من نمی دانم چرا و به چه جرمی تو پشت میله های زندان هستی در حالی که تنها گناهت این بوده که نتوانسته ای نسبت به جامعه و سرنوشت انسانها بی تفاوت بمانی. آنها من و تو را از کوچکترین حقوق خود محروم کرده اند، تو حتی نمی توانی به مرخصی بیایی و من نمی توانم به عنوان یک مادر به جز از پشت میله ها تو را ببینم. اما با همه اینها به همه کسانی که چنین سرنوشتی را برای تو رقم زده اند اعلام می کنم که من به فرزندم افتخار می کنم و از خداوند شاکرم که فرزندی به من داده که تنها به وظایف انسانی خود عمل کرده است."

رحمان ابراهیم زاده که خود یکی از کارگران شریف و زحمتکش کشور است با ابراز تاسف از وضعیت بد کارگران و فعالان کارگری خاطرنشان می کند: "من فقط برای پسر خودم که فعال کودک و کارگری است ناراحت نیستم، بلکه برای همه کارگران و فعالان کارگری که در زندان هستند ناراحت هستم. امروز از حکم شش سال آقای رضا شهابی باخبر شدم و واقعا شوکه شدم. او هم مثل پسر خودم فعال کارگری است و اینگونه روزهایش را در زندان می گذراند. واقعا تاسف آور است که جمهوری اسلامی با فعالین کارگری چنین برخوردهایی می کنند. خدا شاهد است هیچوقت از یادم نمی رود که بهنام چقدر برای کارگران و کودکان خیابانی رنج می کشید و همیشه دغدغه آنها را داشت و از وضعیت آنها ناراحت بود. آخر هم بخاطر همین دلسوزی ها و دغدغه هایش به جای پاداش، با زندان از او تجلیل کردند..."

بهنام ابراهیم زاده فعال کارگری و عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل آزاد کارگری در ابتدا از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب به 20 سال حبس تعزیری محکوم شد اما پرونده او با اتهامات مطرح شده به دادگاه تجدید نظر و پس از آن به دیوان عالی کشور ارجاع داده شد که هر دو ارگان حکم صادره را "غیر" عادلانه خواندند. اما پرونده باردیگر به شعبۀ 28 دادگاه انقلاب برای محاکمه ارجاع داده شد و این حکم به پنج سال کاهش یافت.
پدر بهنام ابراهیم زاده در پایان می گوید: "من روز جهانی کارگر را به تمامی کارگران زحمت کش دنیا تبریک می گویم و امیدوارم روزی برسد که همه قدردان زحمات آنها باشند."

گفتنی است، بهنام ابراهیم زاده در پیامی به مناسبت سال نو خطاب به مردم نوشته است که مردم آزادخواه، من بهای وفاداری به مردم و کارگران را با زندگی ام خواهم داد و به کارگران و تمامی هم طبقه ای هایم می گویم و اطمینان دارم بذری که در اندیشه و جدان شریف هزاران کارگر ایرانی کاشته شده هرگز قابل از بین بردن نیست و به نام منافع مقدس کارگران کشور و مردم عزیز از شما می خواهم ایمان داشته باشید که آینده از آن ماست. جنایت و سرکوب، زندان و خفقان تاریخ را متوقف نخواهد کرد. این کوچه ای بن بست است که گشوده خواهد شد."

همچنین ابراهیم مددی نایب رئیس سندیكای كارگران شركت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه كه بعد از گذشت بیش از سه سال زندان در نهم آذرماه سال گذشته با قرار وثیقه از زندان آزاد شده بود در شانزدهم همان ماه با عدم تمدید مرخصی مجددا به زندان بازگشت.
همسر ابراهیم مددی در خصوص آخرین وضعیت او تنها به این نکته اشاره می کند که همسرش در اواخر فروردین ماه با پایان دوران محکومیتش از زندان آزاد خواهد شد. او در این روزها با انتظار چشم به در دوخته تا این سالهای رنج و دوری به پایان برسد و همسرش به آغوش خانواده بازگردد.

زن، تن و آسانسور


آیا تا به حال در آسانسورهای کوچک با جنس مخالف همسفر شده اید؟ آسانسورهایی از نوع قدیمی و از آنهایی که انگار راه فراری برای درون، گذشته و لحظه ی آینده ندارند؟

برای زنانی از جنس ما! که جنسیت حرف اول را در نگاه به دیگری می زند شاید آسانسورهای کوچک بزرگترین کندوکاو باشد! کندوکاو در آنچه جامعه بر آنها روا داشته و نه فقط جامعه بلکه خانواده با تفکراتی که نسبت به امروز سنتی تر بوده است.

زمانیکه قدم به این دنیا می گذاریم همه یکسانیم، بازی ها تا یک سنی مشابه هم است و شاید تنها رنگ اسباب بازی ها باشد که تفاوت میانمان را مشخص می کند؛ اما زمان که به پیش می رود، رنگ اسباب بازی به زنگ خطری میان دو جنس تبدیل میشود و ما تقسیم میشویم به مرد و زن.

بازی ها تقسیم میشود، حضورمان از کوچه و دوستان و مدرسه جدا شده تا بیشتر متوجه تفاوت هایمان شویم، شرم و حیا سهم زن و سرکشی سهم مرد می شود.

به دخترها «نجابت» می آموزیم و به پسرها «مردانگی» و همه خواسته ها، معضلات، اشتباهات و حق ها را بر گردن این تفاوت می گذاریم، زیبابینی عیب محسوب شده و بر اساس جنسیت حق تعیین می شود. این حقوق را در روابط اجتماعی بین دو جنس قائل می شویم جدا از حقوقی که جامعه، نظام و قانون از ما گرفته یا به ما می دهد.

توسط خانواده یاد میگیریم که چه چیز «عیب» است و «توانایی» کدام است: عیب به آنچه در خارج از محدوده جنسیت اتفاق می افتد اطلاق شده و توانایی نیز در همین محدوده تعریف میشود. «عیب است اگر دختری به جذابیت پسر همسایه اعتراف کند» و «انتخاب لباس و بازی باید دخترانه و با حجب و حیا همراه باشد». ما به همین سادگی از یکدیگر جدا شدیم.

کوچکترین اشتباهاتی که جامعه و نظام حاکم بر آن، مسبب اش است بر گرده ی زن گذاشته میشود؛ زنی که مثل هر مردی می خواهد زیبا، پاکیزه و جذاب باشد اما این زیبایی، پاکیزگی و جذابیت بر او ممنوع است که اگر مردی به او جذب شد اشکال از زن شناخته شود.

کدامیک از ما هستیم که در کودکی ای که تنها در کشورمان رشد یافته باشد نشنیده باشیم: «اگر این اتفاق برای تو افتاده تقصیر از خودت بوده»؟ «در خیابان نخند»، «لباس تنگ نپوش»، «آرایش نکن»، «اصلاح صورت نکن»، «موهایت را رنگ نکن»، «به دیگران خیره نشو»، «با صدای بلند صحبت نکن»، «آرام راه برو»، «دعوا نکن» و ...

درست از همان روزی که این آموزشها با اسم «حجب و حیا» به ما داده می شود، از همان روز خندیدن، لباس های تنگ، آرایش، اصلاح صورت، رنگ مو، خیرگی، رهایی در صحبت و ... برایمان آرزو، حسرت، خشم به جنس دیگر و پایه های دوری از انسان بودن و به «زن» تبدیل شدن شد.

و درست اگر زمانی به علت عدم رعایت یکی از این اصول مورد تعرض از طرفی قرار بگیریم که با حس «مردانگی» و «حق داشتن» بزرگ شده است، مقصر شناخته میشویم و این ما را از جنس دیگر، دور می کند و نسبت به او ترس و کینه به دل می گیریم.

اگر اکثریت را در نظر بگیریم و از استثناها عبور کنیم، اولین نتیجه ی این ترس و کینه، سکوت است؛ زمانیکه همسایه، فامیل یا غریبه حتی کلامی به ما متعرض می شود سکوت اختیار می کنیم، جدا از علت «تفاوت نسل ها» که همه ی ما روزگاری علیه خانواده مان به کار بردیم، مساله ی فرار از تقصیر به میان می آید و ما را به گفتن «هیچ» عقب می راند.

و این «هیچ» گویی آغازیست برای فرار از واقعیت و بستن بسیاری از دفترها و عدم مراجعه به آن تا آسانسور!

اغلب زنانی که با آنها صحبت کردم و نظرشان را پرسیدم موافق بودند که در آسانسور اولین حس، معذب بودنی است که شاید ترس را در لایه های خود پنهان دارد و چه بسا بعد از خارج شدن از آن محل خوفناک!، نفسی به راحتی کشیده، سرها را به سوی نور بلند کرده و اعتماد به نفس رانده شده را باز یافته و قدم به سوی دنیای واقعی می گذارند در حالیکه ثانیه های آسانسور واقعیت آن چیزی است که بر تک تک ما گذشته است.

در راه مدرسه، در مهمانی های خانوادگی، در میان همسایه ها، و در جمع های دوستانه نگاه هایی که سر تا پای ما را برانداز کرده تا میزان زیبایی ما را بسنجد از سویی، و تعارض هایی که پاسخش سکوت و عرق شرم! بود از سوی دیگر باعث شد تا ما زیبا و یکسان بینی خود را از دست بدهیم و به جنسیت دچار شویم.

شاید برای مردها باور یا تصور تصویرهایی که نقش خواهم کرد سخت تر باشد اما بعید می دانم زنانی خنده رو، شاد و پر از شور نوجوانی و جوانی باشند که این تصویرها، کابوسهای شبانه شان نشده باشد؛

راه مدرسه، روپوش های گشاد و مقنعه های چانه دار، گروه های دو سه نفری و حتی تک نفره، کارگران ساختمان، پسرهای محصل، اتوبوس یا تاکسی، شاید هم سرویس و نگاه های معنادار راننده اش که از آینه ی وسط مینی بوس شیطنت را به صورتت پرت کرده و بدنت را می لرزاند، شنیدن اسم اعضای بدنت با رکیک ترین تعابیر و تفاسیر، آنهایی که از کنارت رد شده و آگاهانه دست بر بدنت می کشند و تصادفی بودن را بی هیچ عذرخواهی، تردید دلت می کنند.

تعریف های شرمانه از صورت، چشم، لب و دیگر اعضای بدنت که تو حتی در خلوتت هم نامی از آنها نمی آوری! عاشقانه های توخالی و آشنایی تو با هوس!

دکتری که بی رحمانه معاینه را بهانه ای برای سیرابی چشم و دلش می کند، معلمی که میخواهد به تو درس خصوصی دهد، فامیلی که میخواهد تو را تا مقصدت برساند، غریبه ای که در شبهای زمستان به کمکت می آید تا از جوی پر گل و شل رد شوی و هر کدام به انگیزه های خیرخواهانه، خودخواهانه بدنت را تمنا می کنند و تو با کلامی، دستی یا نگاهی روانه ی «سکوت» می شوی.

امروز اما بزرگ شده ای شاید هم پیر، همه بر طبل روشنفکری و باز شدن جامعه می کوبند، از برابری می گویند شاید هم دیگر در ایرانت نباشی؛ اینجا تنها یک آسانسور است و تو فقط چهار طبقه همسفری، سرت پایین است یا به نقطه ای از آسانسور و شاید هم به کلیدهای طبقه ها خیره شده ای، با عبارات و آموزه های متفاوت سعی در آرام کردن خود داری اما وقتی از آن خارج میشوی، باز هم نفسی به راحتی میکشی و مرور میکنی تمام آن نگاه ها، دست ها و کلام هایی که تو را زن کرد، تو را آزرد، ترساند و باز هم مثل الان، به سکوت رساند.