جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

گزارش وزارت خارجه آمریکا از وخامت وضعیت حقوق بشر در کشور




 وزارت خارجه آمریکا روز پنجشنبه 4 خرداد 1391 گزارش سالانه حقوق بشر در کشورهای جهان را منتشر کرد که در بخش ایران، به اعدام‌ها، سرکوب، آزار اقلیت‌ها، دستگیری و زندان فعالان سیاسی اشاره شده و از وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران انتقاد
در این گزارش که متن کامل آن روی وبسایت وزارت خارجه آمریکا منتشر شده آمده است: «ایران به طور مستمر ﺑﺴﯿﺎری از ﮔﺮوه ھﺎی اﻗﻠﯿﺖ، ﺷﺎﻣﻞ اﻗﻠﯿﺖ ھﺎی ﻗﻮﻣﯽ و ﻣﺬھﺒﯽ و همجنسگرایان را ﺳﺮﮐﻮب ﮐﺮده است.»
به گزارش رادیو فردا، وزارت خارجه آمریکا می‌گوید: «در ۴ ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ سال گذشته، ﻣﻘﺎﻣﺎت دوﻟﺖ در زﻧﺪان ﮐﺎرون واﻗﻊ در اﺳﺘﺎن اھﻮاز، ﺳﻪ ﻧﻔﺮ را ﮐﻪ ﺑﻪ ارﺗﮑﺎب ھمجنس گرایی ﻣﺤﮑﻮم ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، از راه ﺣﻠﻖ آوﯾﺰ اﻋﺪام ﮐﺮدﻧﺪ. اﯾﻦ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻣﻮردی ﺑﻮد ﮐﻪ همجنس گرایی، ﺑﺪون اﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ دﯾﮕﺮ اتهامات ھﻤﺮاه ﺑﺎﺷﺪ، با محکومیت به اعدام همراه شد.»
این گزارش می‌گوید در ایران و در فاصله زمانی ﺑﯿﻦ ٢١ ﻣﺎرس ﺗﺎ ٢١ ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ، ﺑﯿﺶ از ٣٢٠ ﺗﻦ از ﻓﻌﺎﻻن ﻓﺮھﻨﮕﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ وﺣﻘﻮق زﻧﺎن در استان‌های آذری زبان، ﺑﺎزداﺷﺖ ﺷﺪﻧﺪ.
در متن این گزارش با استناد به یافته‌های مﮐﺰ اﺳﻨﺎد ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ اﯾﺮان، گفته که «در ﺳﺎل ٢٠١١ دوﻟﺖ ۶۵٩ ﻧﻔﺮ را در ایران اعدام کرده ﮐﻪ در اﯾﻦ میان، اعدام‌های دسته جمعی و مخفیانه هم بوده است.» این گزارش می‌گوید اعدام افراد زیر سن قانونی ادامه دارد و در میان اتهام‌های اعدام شدگان، اتهام‌هایی چون «اھﺎﻧﺖ ﺑﻪ دوﻟﺖ و رھﺒﺮی» دیده شده است.
این گزارش به تشدید آزار بهاییان در ایران پرداخته و می‌گوید ضمن دستگیری و آزار بهاییان، قطع مستمری از حق بازشستگی، تخریب گورستان‌ها و از بین بردن دارایی آن‌ها هنوز ادامه دارد.
گزارش وضعیت حقوق بشر وزارت خارجه آمریکا به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران پرداخته و گفته است: «ﭘﺲ از ﺑﺮﮔﺰاری اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت رﯾﺎﺳﺖ اخیر در ایران و در ﻣﯿﺎن اﻋﺘﺮاض‌های ﮔﺴﺘﺮده، دوﻟﺖ در ٢٠١١ اﻋﻼم ﮐﺮد ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺘﺎﯾﺞ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ﻣﺨﺎﻟﻒ ﮐﻨﻨﺪ، مستحق مرگ هستند.»
در متن این گزارش آمده است: «دولت ایران شهروندان این کشور را از حق پرسش در مورد انتخابات آزاد و منصفانه محروم کرده و علاوه برآن، بدون هیچ گونه تشریفات قانونی، جوانان و فعالان و روزنامه نگاران و هنرمندان را دستگیر و راهی زندان کرده است.»
همچنین در این گزارش گفته شده در جریان تظاهرات در پشتیبانی از مردم تونس و مصر، دو موتور سوار که از مشخصات نیروهای شبه نظامی بسیج است، صانع ژاله و محمد مختاری، دو دانشجوی دانشگاه را هدف گلوله قرار دادند.
مایکل پوزنر، معاون وزیر خارجه آمریکا در امور دموکراسی و حقوق بشر روز پنجشنبه در واشینگتن گفت که وضعیت وخیم حقوق بشر در ایران همچنان ادامه دارد از جمله: «برنتابیدن هرگونه نظر مخالف و به ویژه سرکوب معترضان و تظاهرکنندگان، محدودیت آزادی بیان و مبارزه با آزادی فناوری، محدودیت اینترنت، دادگاه‌های ناعادلانه، اجرای حکم شلاق و اعدام برای بسیاری از افراد.»
گزارش وزارت خارجه آمریکا، به حصر خانگی میرحسین موسوی، مهدی کروبی هم اشاره کرده و گفته است: «ﻧﺴﺮﯾﻦ ﺳﺘﻮده، وﮐﯿﻞ ﻣﺪاﻓﻊ ﺣﻘﻮق ﺑﺸﺮ و از ﻓﻌﺎﻻن ﺣﻘﻮق زن به اتهام اﻗﺪام ﻋﻠﯿﻪ اﻣﻨﯿﺖ ﻣﻠﯽ و ﺗبلیغ ﻋﻠﯿﻪ ﻧﻈﺎم و فقط به این دلیل که وﮐﺎﻟﺖ دوﺗﻦ از ﻣﻌﺘﺮﺿﺎن ھﻮادار دﻣﻮﮐﺮاﺳﯽ را در ﺟﺮﯾﺎن اعتراض‌های پس از انتخابات به عهده ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد، ﻣﺤﮑﻮم به ١١ ﺳﺎل زﻧﺪان و ٢٠ ﺳﺎل ﻣﺤﺮوﻣﯿﺖ از سفر شد.
این گزارش می‌گوید: «در سال ٢٠١١، سال گذشته میلادی، ﺷﮑﻨﺠﻪ در زﻧﺪانهای اﯾﺮان ﯾﮏ اﻣﺮ راﯾﺞ ﺑﻮد و به روش‌هایی چون: ﺣﺒﺲ دراز ﻣﺪت در سلول انفرادی، ﮐﺘﮏ زدن، ﺗﺠﺎوز ﺑﻪ ﻋﻨﻒ و ﺗﺤﻘﯿﺮ ﺟﻨﺴﯽ را ﺷﺎﻣﻞ شده است. ﻣﺮﺗﮑﺒﺎن اﯾﻦ ﺷﮑﻨﺠﻪ ھﺎ زﻧﺪاﻧﯿﺎن را ﭘﯿﺶ از ﺷﻼق زدن ﺧﯿﺲ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﻪ آﻟﺖ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ آن‌ها شوک ﺑﺮﻗﯽ دادﻧﺪ.»
در ادامه آمده است: «زﻧﺪاﻧﯿﺎن با قرار گرفتن در زﻧﺪان اﻧﻔﺮادی، ﺿﺮﺑﺎت ﻟﮕﺪ ﺑﺎ ﭼﮑﻤﻪ ھﺎی ﻧﻈﺎﻣﯽ، ﮐﺸﯿﺪن ﻧﺎﺧﻦ ﭘﺎ، آوﯾﺨﺘﻪ ﺷﺪن از دﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﺎ در ﻣﺪت ﻃﻮﻻﻧﯽ، شکنج شدند. ضمن اینکه بسیاری از آن‌ها آن طور که گزارش شده، شاهد اعدام‌های ساختگی بودند.»

جزییات بازداشت ایرانیان مسیحی


درپی افزایش فشارها و بازداشت تعدادی از هموطنان مسیحی و نادیده گرفتن حقوق این اقلیت مذهبی در ایران، کوروش لاهوتی، سخنگو کلیسای ایرانیان در گفتگویی با ندای سبز آزادی به بیان آخرین وضعیت بازداشت شدگان پرداخت.
آقای لاهوتی در خصوص «آخرین وضعیت مسیحیان نوکیش و کلیسای ایرانیان»به "ندای سبز آزادی" گفت:  کلیسای ایران ازبدو شکل گیری مورد فشار و سختگیری های زیاد از سوی ماموران امنیتی بوده است.
او یادآور شد که این فشارها از سال ۸۵ و درپی دستگیری و بازداشت اعضای ارشد و کشیشان این کلیسا و بازجویی و احضار اعضای کلیسا در شهرهای رشت و تهران و کرج افزایش یافت و منجر به تشکیل پرونده های قضایی با اتهاماتی نظیر اقدام علیه امنیت ملی و توهین به مقدسات برای اعضا شد.
لاهوتی با بیان اینکه این اشخاص با سپردن وثیقه و ضمانت از بازداشت خارج شدند گفت: اما پرونده بازداشت شدگان همچنان مفتوح است و فقط برای بعضی از اعضا احکامی بصورت حبس های یکساله تا پنجساله تعزیری و یا تعلیقی صادر شده است.
کوروش لاهوتی با اشاره به افزایش فشارها در سال های اخیر از رویکرد جمهوری اسلامی به حذف کلیسای پروتستانی ایران و بی اعتنایی به حقوق قانونی اقلیت های مذهبی، خصوصا نوکیشان مسیحی در ایران انتقاد کرد و در خصوص دو تن از اعضای فعال کلیسای ایرانیان «علیرضا سیدیان»و «بهنام ایرانی » گفت: علیرضا سیدیان، ۳۶ ساله، حدود چهار سال است که دین اسلام را ترک و به آیین مسیحیت گرویده است. او صبح روز چهار شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰هنگام خروج از کشور بازداشت شد و تا اکنون از سرنوشت وی اطلاعی در دست نداریم و فقط می دانیم که در اوین نگهدای می شود.
لاهوتی یادآور شد که علیرضا سیدیدان اولین بار حدود دو سال پیش دستگیر شده بود، و به ۶ سال زندان، هجده میلیون تومان جریمه نقدی و ۹۰ ضربه شلاق محکوم شد، اما با قید وثیقه ۳۰ میلیون تومانی به طور موقت از زندان آزاد شده بود.
سخنگوی کلیسای ایرانیان همچنین در خصوص «بهنام ایرانی» گفت: آقای ایرانی یکی از اعضای ارشد کلیسای ایران و کشیش ناظر در کلیسای کرج است که سال ۱۳۸۵ در اولین موج دستگیری اعضای کلیسای کرج دستگیر و بیش از یکماه در باز داشت بسر برد و سپس با قید وثیقه آزاد شد. او پس از آن محکوم به ۵ سال حبس تعلیقی به جرم اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی شد.
به گفته آقای لاهوتی، بهنام ایرانی به فعالیت خود ادامه داد و به همین دلیل در اوایل سال  ۱۳۸۹  مجددا با یورش ماموران امنیتی به خانه یکی از اعضای کلیسای کرج دستگیر شد.
لاهوتی می گوید که این دستگیری همراه با خشونت و توهین و ایراد ضرب و جرح همراه بوده و در پی آن، بهنام ایرانی مجددا بازداشت شد و حدود سه ماه را در زندان کرج گذراند. او سپس با قید وثیقه مجددا آزاد شد ولی دادگاه او را به یکسال حبس محکوم کرد و در اوایل سال ۹۰ برای اجرای حکم به زندان منتقل شد.
لاهوتی افزود: در در زندان به آقای ایرانی اعلام کردند که حکم ۵ سال تعلیقی سال ۸۵ هم در مورد او به اجرا در خواهد آمد. این زندانی مذهبی در حال حاضر در زندان کرج ودر شرایط بسیار سخت جسمی و روحی قرار دارند.
وی افزود: کشیش بهنام ایرانی در زندان کرج در بند افراد شرور نگهداری می شود و گزارشها از سوی خانواده ایشان حاکی از آن است که وی در وضعیت بسیار بد جسمی قرار دارد تا جایی که گفته شده به دلیل ضرب و شتم از سوی افراد شرور اجیر شده در زندان دچار اختلال در بینایی شده و از ناحیه پا هم دچار آسیب دیدگی شده و همچنین دچار اختلالات داخلی شده است.
لازم به ذکر است که کشیش  بهنام ایرانی پرونده ای در خصوص ارتداد  نیز از سال ۸۵ دارد که هنوز مورد رسیدگی قرار نگرفته است و کلیسای ایران از بابت صدور حکم مشابه حکم کشیش یوسف ندرخانی برای آقای بهنام ایرانی بسیار نگران است .
سخنگوی کلیسای ایرانیان در خصوص دیگر اعضای بازداشت شده مسیحی به ندای سبز آزادی گفت: از دیگر بازداشت شدگان سالهای اخیر می توان به یوسف ندرخانی، کشیش کلیسای رشت اشاره کرد که حکم اعدام به جرم ارتداد برای وی صادر شده است و بیش از دو سال است که در زندان لاکان رشت بسر می برد. ندرخانی وضعیت نامعلومی دارد.
لاهوتی افزود: همچنین آقای مهدی (یطرس) فروتن که پس از ابلاغ حکم یکسال حبس از سوی دادگاه شیراز در زندان عادل آباد دوران محکومیت خود را طی می کند و همچنین آقای پرویز خلج از کشیشان و اعضای ارشد کلیسای ایران در رشت نیز محکوم به یکسال حبس هستند و در انتظار اجرای حکم بسر می برند.
وی همچنین به محمد رضا (شاهین) تقی زاده اشاره کرد که از کشیشان و اعضای ارشد کلیسای ایران در رشت است و محکوم به ۵ سال حبس تعلیقی شده است.
به گفته لاهوتی آقای محمد (ویلیام) بلیاد از اعضای ارشد کلیسای تهران به یکسال زندان و ۵ سال حبس تعلیقی، خانم نازلی مکاریان از اعضای کلیسای تهران به یکسال حبس، آقای داود نجات ثابت از خادمین واعضای کلیسای رشت به ۵ سال حبس تعلیقی، اقای امین پیشکار از اعضای کلیسای رشت به دو سال، و آقای حامد پیشکار از اعضای کلیسای رشت به یکسال حبس محکوم شده اند.
لاهوتی همچنین گفت که آقای مهدی کربلایی به اتهام ارتداد و اقدام علیه امنیت ملی و فعالیت علیه نظام و تبلیغ علیه نظام در شبکه های اجتماعی دارای پرونده در حال رسیدگی است و حکم او هنوز صادر نشده است.
وی در پایان گفت کلیسای ایران برای احقاق حقوق پایمال شده اعضا خود از هر گونه تلاش و پیگیری فرو گذار نکرده است و در داخل و خارج از کشور تمامی تلاش خود را برای حفظ حقوق اعضا می کند اما جمهوری اسلامی ایران با اعمال خود نشان داده است که هدفی جز ریشه کن کردن اقلیت های مذهبی در ایران ندارد لذا بدینوسیله به نمایندگی از کلیسای ایران از تمامی ارگانها و جوامع انساندوست و مدافع حقوق بشر میخواهم که در قبال این اقدامات غیر انسانی عکس العمل قاطع نشان داده و برای نجات این افراد و همه آزادیخواهان تحت ستم ایران ساکت ننشینند .

زندان‌های جمهوری اسلامی قربانی می‌گیرد



آموخته‌ام، ببینم ندیده‌ها را ، بشنوم نشنیده‌ها را، بدانم ندانسته‌ها را، بفهمم دوست داشتن‌ها و تنفرها را، تصمیم بگیرم، عمل کنم و محکم بایستم. خواستم سکوت کنم سخنی نگویم نشد، دیدم که در این زمانه سکوت گناه است، گناه هم انجام ندادن کار نیک است آری سکوت گناه است! در زمانی که دختران و زنان ما به جای نوازش و محبت، باتوم و خشونت نصیبشان می‌شود، زمانی که انسان‌ها به جرم گفتن حقایق در زندان‌ها هستند، زمانی که خون هم میهنان خاک میهن را سرخ می‌کند، زمانی که دروغ و ریا با ظلم خود را به مردم تحمیل می‌کند سکوت جایز نیست، سکوت گناه است».
این بخشی از دست‌نوشته حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس، دانشجو و فعال حقوق بشر در وبلاگ خود با نام "رسوای زمانه" است که این روزها با وجود شدت بیماری و وضعیت جسمی نامناسب در زندان اوین، در اعتراض به وضعیت بد جسمانی و عدم رسیدگی پزشکی دست به اعتصاب غذا زده؛ خطر مرگ هر لحظه این زندانی سیاسی را تهدید می کند و این موضوع بر شدت نگرانی خانواده و دوستان حسین رونقی ملکی افزوده است.
در مکالمه تلفنی کوتاهی که روز گذشته از طرف ماموران امنیتی ترتیب داده شده بود حسین رونقی ملکی به پدر و مادر خود گفته که «به علت حضور شما در تهران و آمدن‌تان از شهرستان به اینجا برای پیگیری کارهای من، تحت فشار هستم و می خواهند به شما بگویم تا به شهرستان برگردید».
گویا سرفه های شدید و پی در پی وی به گونه‌ای بوده که گفته‌های‌اش را غیر قابل فهم کرده و مکالمه کوتاه تلفنی آنها را با مشکل مواجه کرده است.
پدر حسین رونقی ملکی نیز در گفتگو با رسانه ها اعلام کرده که «حسین گفته است که بازجویان می خواهند با عدم رسیدگی پزشکی او را بکشند».
این چهارمین اعتصاب غذای حسین رونقی ملکی در طی دوران بازداشت وی از سال 88 تاکنون است و به گفته پزشکان در خارج از زندان که پرونده پزشکی وی را دیده‌اند، حسین رونقی ملکی با این اعتصاب غذا به استقبال مرگ می‌رود.

در ادامه‌ی دیگر حوادث تلخ
اخبار نگران کننده در مورد وضع رونقی ملکی در شرایطی منتشر می شود که طی روزهای گذشته منابع حقوق بشری گزارش های ناگواری از مرگ 7 تن از زندانیان زندان رجایی شهر کرج مخابره کرده‌اند.
علت مرگ سه تن از این زندانیان طی که یک هفته ی گذشته در زندان رجایی شهر کرج جان خود را از دست داده اند «سکته» عنوان شده که در میان آن‌ها نام منصور رادپور ، زندانی سیاسی نیز به چشم می‌خورد.
رادپور که به علت شکنجه‌های فیزیکی طولانی مدت از ناراحتی‌های جسمی متعددی از جمله ناراحتی ریوی و خونریزی معده رنج می‌برد، بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ در جاده چالوس توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و پس از ماه ها شکنجه و فشار از سوی ماموران امنیتی طی دو حکم جداگانه در شعب ۱ و ٨ دادگاه انقلاب اسلامی کرج، به اتهامات «اقدام علیه امنیت ملی» و «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» مجموعا به هشت سال زندان محکوم شده بود.
برخی منابع خبری گزارش داده‌اند که در هفته گذشته، حال منصور رادپور سه بار بد شده بود و بیمارستان و بهداری زندان باز هم صرفا به تجویز مسکن و ارام بخش و قرص ضد حساسیت اکتفا کرده و گفته بودند که مورد خاصی نیست.
وقتی وضع در مورد زندانیان سیاسی که پیگیر حقوق انسانی و قانونی و اساسی خود هستند و از حمایت نهادهای حقوق بشری برخوردار، و تهدیدها و محدودیت ها علیه آنان، در رسانه ها بازتاب می یابد، چنین ناگوار و نگران کننده است، قابل پیش بینی خواهد بود که زندانیان عادی، به ویژه در بازداشتگاه های دور از مرکز و زندان های شهرستان ها، به چه میزان دردناک و غیرانسانی و فجیع است.

رئیس سازمان زندان‌ها: «اعتصاب غذا، دروغ است»
مرگ منصور رادپور بر اثر عوارض شکنجه های طاقت فرسا در طول دوران بازداشت وی و اعلام اعتصاب غذا از سوی حسین رونقی ملکی در حالی صورت گرفته که چندی پیش رئیس سازمان زندان های کل کشور، «وجود زندان های غیررسمی، اعتصاب غذای زندانیان و شکنجه در زندان های ایران» را به طور کلی انکار کرد.
غلامحسین اسماعیلی شکنجه در زندان را «یکی از دروغ های شاخ‌دار» دانسته و گفته بود: «در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه معنا و مفهوم ندارد و این از افتخارات زندان ها است».
با این حال پس از وقایع انتخابات جنجالی سال ۸۸ که منجر به بازداشت تعداد زیادی از فعالین سیاسی و روزنامه نگاران شد، بارها نامه هایی از سوی این زندانیان سیاسی و یا خانواده های آنها مبنی بر ضرب و شتم شدید و اعمال شکنجه های جسمی و روحی به این زندانیان منتشر شده است.
اما غلام حسین اسماعیلی گزارش های منتشر شده درباره اعتصاب غذای زندانیان را «تبلیغاتی» دانسته و گفته بوداست: «در بسیاری از موارد زندانی نه اعتصاب کرده و نه قصد اعتصاب غذا دارد، از بیرون زندان برایش اعتصاب غذا می سازند و رسانه های بیگانه آن را در بوق و کرنا می کنند».
مرگ زندانیان بر اثر اعتصاب غذا
تکذیب اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان های ایران از سوی رئیس سازمان زندان‌ها اندکی پس از آن صورت گرفت که ۲۱ خرداد ماه سال جاری «هدی رضازاده صابر» زندانی سیاسی که در ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ در اعتراض به مرگ مشکوک هاله سحابی در مراسم تشییع جنازه پدرش عزت‌الله سحابی دست به اعتصاب غذا زده بود و پس از انتقال از زندان به بیمارستان مدرس بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.
برخی منابع خبری، علت مرگ هدی صابر را ضرب و شتم از سوی ماموران امنیتی زندان اوین در بهداری این زندان و عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت وخیم وی عنوان کرده بودند.
۲۸ خرداد ۱۲ نفر از زندانیان سیاسی زندان اوین و 6 نفر از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به جان باختن هدی صابر و هاله سحابی، با انتشار بیانیه ای دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند.
زندانیان اعتصاب کننده با بیان اینکه جان باختن هدی صابر، نظام جمهوری اسلامی را با «چالش مشروعیتی بزرگ» مواجه کرده است، «حبس او به مدت ده ماه بدون محکومیت و هر قرار قانونی و کاملا خودسرانه و جبارانه» و «رفتار سهلانگارانه و مغرضانه در برابر آثار اعتصاب غذای او به همراه ضرب و شتم که منجر به شهادت مظلومانه اش شد» را از جمله دلائل این چالش دانستند.
پیش از این در هشتم مرداد سال ۱۳۸۵ نیز اکبر محمدی از فعالین دانشجویی بازداشت شده در حوادث ۱۸ تیر ماه ۷۸ که در اعتراض به دستگیری مجدد و توقف وضعیت وخیم درمانی، اقدام به اعتصاب غذای نامحدود کرده بود در زندان اوین درگذشت.
اکبر محمدی در سال ۷۸ به همراه برادرش منوچهر محمدی و تعداد زیادی از دانشجویان در طی اعتراضات دانشجویی کوی دانشگاه تهران دستگیر و در دادگاه ویژه انقلاب به اعدام محکوم شد، اما پس از چندی حکم او به ۱۵سال حبس تقلیل یافت.
محمدی نیز پس از 9 روز اعتصاب غذا در زندان اوین درگذشت و ماموران جسد این دانشجوی زندانی را در میان غم و اندوه خانواده اش در شهر آمل تحت تدابیر شدید امنیتی دفن کردند.
زندانیان سیاسی بیمار، محروم از مراقبت‌های پزشکی
وضع نامناسب زندان های جمهوری اسلامی که فاقد امکانات رفاهی و درمانی مناسب است و از سوی دیگر تغذیه نامناسب، عدم دسترسی مداوم به هوای آزاد به ویژه برای زندانیان سیاسی و عقیدتی که ماه ها در بندهای مخوف امنیتی تحت بازجویی های پی در پی و فشارهای جسمی و روحی طاقت فرسا قرار دارند سبب شده تا طی سال های اخیر اخبار متعددی از وخامت حال زندانیان سیاسی و عدم رسیدگی پزشکی از سوی مسوولان زندان گزارش شود.
در 25 خردادماه سال گذشته تصویری از نامه سلیمانی مدیرکل سازمان زندان‌ ها در رسانه ها منتشر شد که در آن  از مدیران زندان های تحت امر خود خواسته بود تا «با افزایش سخت‌گیری بر زندانیان در خصوص نیازهای پزشکی» از طریق عدم ارائه داروی بی‌رویه و اعزام غیرضروری زندانیان به مراکز پزشکی» به مدیریت منابع مالی بپردازند.
عدم رسیدگی حداقلی پزشکی به زندانیان سیاسی در طی سالهای اخیر باعث مرگ زندانیانی همچون عبدالرضا رجبی، ولی الله فیض مهدوی، اکبر محمدی، امیدرضا میرصیافی، محسن دگمه چی، حسن ناهید، البرز قاسمی، و هدی صابر شده است.
همچنین در حال حاضر زندانیان سیاسی بسیاری مانند حامد روحی‌نژاد، حسین رونقی ملکی، مهدی کوهکن قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، و عبدالله مومنی از عدم رسیدگی لازم پزشکی در رنج هستند.
طی هفته های گذشته قاسم شعله سعدی استاد حقوقدان به دلیل عدم رسیدگی پزشکی با خطر «فلج شدن» در زندان رو به رو گردید. همچنین  کیوان صمیمی زندانی سیاسی که برای معالجه خود مدتی را در بیمارستان «امام خمینی» بستری بود در حالی به زندان رجایی شهر بازگردانده شد که آزمایش ها و دوره درمانی وی هنوز به اتمام نرسیده بود.
کیوان صمیمی فعال ملی-مذهبی و از حامیان مهدی کروبی در انتخابات ۱۳۸۸ از بیماری حاد کبد رنج می برد و با وجود این، مسئولان زندان و نیروهای امنیتی از اعزام وی بیمارستان تا مدت ها خودداری کرده بودند.
پیش از وی نیز مسعود باستانی و مهدی محمودیان از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج هر سه به دلیل وخامت اوضاع جسمی و بیماری شدید به بیمارستان منتقل شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند در میانه دوره درمانی خود به زندان بازگردانده شدند.
هم اینک عیسی سحرخیز و محسن امین زاده در بخش ویژه یکی از بیمارستان های تهران بستری و تحت مراقبت هستند. با وجود تایید پزشکی قانونی و تاکید بهداری زندان، مقام های امنیتی و قضایی مسلط بر پرونده، از اعطای مرخصی و ادامه درمان آنها در منزل و بیمارستان بدون سقف زمانی، پرهیز می کنند.
در 23 اردیبهشت ماه سال 90 تعداد ۲۶ نفر از زندانیان سیاسی حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری در نامه ای خطاب به «ریاست هیات نظارت مرکزی برحسن اجرای قانون احترام به آزادی های مشروع و حفظ حقوق شهروندی» نوشته بودند: «شکنجه های روحی و فیزیکی، فحاشی های شرم آور نسبت به ما و خانواده و عزیزان ما و طرح اکاذیبی چون روابط غیر اخلاقی در غالب بازجویی ها به کرات انجام شده است».
«بازجویی های بسیار طولانی در نیمه شب و تکراری به مدت چند ماه، ضرب و شتم شدید منجر به صدمه های شدید جسمی، حتی تهدید به تعرض جنسی و تهدید به دستگیری اعضای خانواده و گاه دستگیری آنان برای تحت فشار قرار دادن متهم، محرومیت از خواب، عدم توجه به بیماری و درد متهم» برخی از شکل های متداول شکنجه زندانیان حوادث بعد از انتخابات است که در نامه های پی در پی زندانیان سیاسی خطاب به مقام‌های قضایی و شخص رهبر جمهوری اسلامی ایران عنوان شده است.
محبوس ساختن غیرقانونی کنشگران سیاسی و مطبوعاتی و مدنی بجای خود، اقتدارگرایان حاکم از اجرای قوانین زندان و رعایت ملاحظات حداقلی انسانی در مورد اسرای خود نیز پرهیز می کنند. جان زندانیان سیاسی در زندانهای استبداد دینی به شکل مضاعفی تهدید می شود.

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

از آغاز سال میلادی ٢٠١٢ هر پنچ روز یک خبرنگار کشته شده است



 به مناسبت ٣ می ٢٠١٢ (چهارده اردیبهشت – ثور ١٣٩١) روز جهانی آزادی مطبوعات، گزارش‌گران بدون مرز، خشونت دهشتناک علیه روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران را ، محکوم می‌کند. با کشته شدن ٢١ روزنامه‌نگار و ۶ شهروند وب‌نگار و شهروند خبرنگار از آغاز سال میلادی ٢٠١٢ ، هر پنج روز یک فعال اطلاع‌رسانی، از جمله در مناطق درگیری هم چون سومالی و یا سوریه به قتل رسیده است.
گزارش‌گران بدون مرز در این روز فهرست به روز شده‌ی ۴١ نفر از دشمنان آزادی اطلاع‌رسانی را منتشر می‌کند.
” جنایات ما نباید شاهدی داشته باشد”، ” هیچ صدایی جز صدای ما نباید به گوش برسد” این دستور روز دشمنان آزادی اطلاع‌رسانی است : رژیم‌های اقتدارگرا و گروه‌های مخالف آزادی اطلاع‌رسانی . چهار ماه اغاز سال میلادی ٢٠١٢ با سرکوب جنبش‌های اعتراض مردمی در برخی از کشورهای عربی، ایجاد خفقان برای مخالفان سیاسی، و به سکوت وادارکردن منتقدان در دیگر کشورهای جهان، به ویژه برای حرفه‌کاران رسانه‌ها آغاز سالی پرخشونت بود.

دشمنان تازه‌ی آزادی اطلاع رسانی
نخستین فصل سال نشان داد که برخی از این دشمنان آزادی اطلاع رسانی همچون بشارال اسد سوریه و شبه نظامیان اسلامی ال‌شباب در سومالی می‌توانند به قصاب بدل شوند.
اگر جنبش‌های مردمی در سال ٢٠١١ توانستند برخی از درندگان آزادی اطلاع‌رسانی را سرنگون و یا از قدرت برکنار کنند، اما متاسفانه نتوانستند تعداد دشمنان آزادی اطلاع‌رسانی را کاهش دهند. شش درنده‌ی تازه به فهرست این ” باشگاه” هراسناک افزوده شده‌ است. گروه اسلامی بوکو حرام که به دهشت‌افرینی در نیجریه پرداخته است، شورای عالی نظامی مصر که متاسفانه در نقض آزادی اطلاع‌رسانی پا جای پای حسنی مبارک، دیکتاتور برکنار شده‌ی مصر گذاشته است. وزیر اطلاعات، پست و ارتباطات دولت فدرال موقت سومالی، که مسوول سرکوب و ایجاد رعب و وحشت در میان مطبوعات است، وصیف طالیبوف رهبر قدرتمند نخجوان درجمهوری اذربایجان، سرویس‌های اطلاعاتی پاکستان، و در آخر کینگ جونگ اون، که پس از مرگ پدر بزرگ و پدرش، وارث خاندان دشمنان آزادی اطلاع رسانی در کره شمالی است.
تازه‌گی دیگر، شاخص داشتن دو دشمن آزادی اطلاع‌رسانی در برخی از کشورهاست. شش کشور در چنین وضعیتی قرار دارند. در سومالی که وزیر اطلاعات،پست و ارتباطات دولت فدرال موقت به شبه نظامیان گروه اسلامی ال‌شباب پیوسته است. در پاکستان که سرویس‌های اطلاعاتی در کنار طالبان و با هم حرفه کاران اطلاع‌رسانی را هدف قرار می‌دهند. در جمهوری اذربایجان، وصیف طالیبوف رهبر قدرتمند نخجوان که این منطقه را به آزمایشگاه روش‌های سرکوب عمومی الهام علی‌اف بدل کرده است. در روسیه ولادیمیر پوتین و سگ زنجیری‌اش رمضان قدریف که مقام ریاست جمهوری چچن را یدک می‌کشد، هر دو با هم در خشونت رفتاری و گفتاری خبره‌اند. در سرزمین‌های خودمختار فلسطین روزنامه‌نگاران قربانی سخت‌گیری‌های، نیروهای امنیتی دولت خودمختار از یک سو و دولت حماس از سوی دیگر هستند. و در آخر ایران که ولی‌فقیه سید علی خامنه‌ای و رئیس جمهور محمود احمدنژاد، علیرغم همه اختلافات‌شان اما در مورد سرکوب مطبوعات اجماع دارند. جمهوری اسلامی ایران پس از اریتره و چین، و پیش از ترکیه و سوریه، قرار دارد که با هم باشگاه بزرگترین زندان‌های جهان برای روزنامه‌نگاران را تشکیل می‌دهند.
برخی دیگر از رهبران، همچون رئیس جمهور جیبوتی، اسماعیل عمر و روسای دولت‌های سودان و اوگاندا، عمرالبشیر و یووری موسوینی دم دروازه‌ی فهرست درندگان آزادی اطلاع‌رسانی قرار گرفته‌اند. یمن که سالی پر از خشونت را پشت سر نهاد، پس از برکناری علی عبدالله صالح از قدرت، تحت مراقبت قرار دارد، رئیس جمهوری برمه می‌تواند در سال ٢٠١٢ بعنوان رهبری که دوران گذار و گشایش را در کشورش آغاز کرده است، از این فهرست خارج شود.
ارتش انقلابی کلمبیا (فارک) مدت زمان زیادی است که در کنار دیگر گروه‌های شبه نظامی در این کشور در فهرست دشمنان آزادی اطلاع‌رسانی قرار دارد. این گروه که اخیرا به شدت تضعیف شده است، بیش از هر زمان دیگری روزنامه‌نگاران را هدف حملات خود قرار داده است. نام این گروه در روزهای اخیر با خبر ناپدید شدن خبرنگار فرانسوی رومئو لانگولا ، مجددا بر سر زبان‌ها افتاده است. فارک رسما خبر ربودن خبرنگار را تائید نکرده است. گزارش‌گران بدون مرز در این روز شجاعت این خبرنگار را می‌ستاید و همبستگی خود را با خانواده‌ی وی اعلام می کند.

آسیب پذیری حرفه‌کاران تصویر و شهروند خبرنگاران
بر تعداد روزنامه‌نگاران مستقل برای پوشش خبری در مناطقی که درگیری‌های نظامی وجود دارد، افزوده شده است. در چهارماه نخستین سال میلادی این گروه هزینه سنگینی برای تلاش خود پرداخت کرده‌اند. گزارش‌گران بدون مرز به ویژه ارج‌گذار تلاش شهروند خبرنگاران است، که اخرین سنگربانان آزادی اطلاع رسانی هستند. در موقعیت‌هایی که دولت‌ها پنهان از نگاه بیرونی سرکوب را پیش می‌برند. فیلم‌بردار و یا عکاس هدف‌های نخستین رژیم‌های سرکوبگر هستند، چرا که این رژیم‌ها بهتر از هر کس قدرت اطلاع‌رسانی با تصویر را می‌دانند. در پی رویداهای بهار عرب و با در نظر گرفتن تغییرات گسترده در برخی از این کشورها ، گزارش‌گران بدون مرز تصمیم گرفته است که دولت‌های جوان این کشورها را در مسیر رسیدن به دمکراسی همراهی کند. پس از بازگشایی دفتر تونس، سازمان برای بازسازی مطبوعات ازاد و کثرت‌گرا دفتر نمایندگی خود را در لیبی بازگشایی خواهد کرد.
با این همه، این ” بهاران” هنوز از مژده‌هایی که داده‌اند، فاصله دارند. ما براین باوریم که باید نسبت به فریب‌القایی دولت‌های که هر جنبش اعتراضی را ” تروریست” می‌نامند از یک سو و در برابر گرایشات آزادی ستیز برخی از گروه‌های معترض از سوی دیگر بسیار محتاط بود.

امنیت روزنامه‌نگاران و اسناد جهانی
در برابر گسترش خشونتی که امروز روزنامه‌نگاران را هدف قرار داده است. گزارش‌گران بدون مرز :
رسانه‌ها را برای حفاظت از روزنامه‌نگاران، روزنامه‌نگاران حق‌التحریه‌ای، مترجمان و راهنمایان و روزنامه‌نگاران محلی و همچنین حفاظت از منابع اطلاعات و مصاحبه شوندگان، به تامل بیشتر دعوت می‌کند.
دولت‌ها را به عملی کردن موازین موجود در قوانین جهانی ناظر بر حفاظت از روزنامه‌نگاران دعوت می‌کند. در این‌باره باید به فوریت بیلانی مشخص از چگونگی اجرای قعطنامه‌ی ١٧٣٨ شورای امنیت سازمان ملل ارائه شود. این امر به ویژه پنج سال پس از تصویب این قعطنامه ضروری است. دولت‌ها باید در این باره مسوولیت پذیر باشند و اجرای بند‌های ۶ و ٧ این قعطنامه را تضمین کنند. این موازین در برگیرنده‌ی الزاماتی پیشگیرانه و تنبیهی برای پایان دادن به مصونیت از مجازات در نقض حقوق بین‌المللی علیه روزنامه‌نگاران هستند.
اصلاح اساسنامه دادگاه جنایی بین‌ا‌لمللی برای قرار دادن روزنامه‌نگاران در چارچوب گروه‌های غیرنظامی، هم‌مانند کادرهای سازمان‌های فعال در امر مساعدت بشر دوستانه.
دولت‌ها را دعوت می‌کند که به فوریت، به نقشه عملی و مصوبه‌ی سازمان یونسکو در مارس ٢٠١٢ برای حفاظت از امنیت روزنامه‌نگاران و مبارزه با مصونیت از مجازات بپیوندند.

حقوق زنان از پایه‌های اساسی حقوق بشر




این مقاله به مناسبت روز جهانی زن(8 مارس) و به یاد بانوی آزادی‌خواه ایران، «نسرین ستوده» منتشر شد. وکیل شرافتمند ایرانی که همواره در راه حقوق بشر به‌ویژه حقوق زنان و کودکان مبارزه کرده است. متأسفانه وی به‌دلیل انجام این فعالیت‌ها در شهریور1389 بازداشت شد و دو بار هم اعتصاب غذا کرد. در حال حاضر نیز با حکم سنگین 6 سال زندان، در حبس به سر می‌برد.
امید است مقاله پیش‌رو، گام کوچکی در جهت شناخت کلی موارد زیر بردارد:

1.موارد نقض حقوق زنان؛ 2. قوانین حقوق بشری مدافع آنان؛ 3. وظایف اخلاقی در آن راستا؛ 4. به‌طور کلی اهمیت بحث حقوق زنان در حقوق بشر.

نقض حقوق زنان از گذشته تا امروز
به جرأت باید گفت اکثریت زنان از گذشت‌های دور، با ظلم و سلطه مردان مواجه بوده¬اند. حتی می‌توان گفت آنان در بیشتر مواقع به‌نوعی به جنس پست‌تر تبدیل گشته¬اند. ابعاد فاجعه‌بار این مسئله در بین اعراب جاهلیت حتی تا «زنده به گور کردن دختران» هم پیش رفته است. مواردی همچون:
1. قتل‌های ناموسی؛ (به قتل رساندن زنان توسط فامیل به‌دلیل رابطه جنسی یا تجاوز به آن‌ها یا...)
2. بریدن بخشی از آلت تناسلی دختران(ختنه دختران که اکثراً در خردسالی آنان انجام می¬شود.)؛
3. خرید و فروش زنان برای سوءاستفاده جنسی؛
4. تجاوز جنسی،
و... از جمله جنایت‌های هولناکی هستند که حتی در دنیای امروز نیز در موارد کمی اتفاق می¬افتند. حال تصور شود که ظلم در حق زنان در قدیم چه ابعادی داشته است!
البته شکی نیست که امروزه تغییرات فراوانی در وضعیت زنان به وجود آمده است. حتی «حق رای زنان» هم بعد از 1893م(1272ه.خ)، به مرور ایجاد شد که گام مهمی در جهت برابری اجتماعی و سیاسی زن و مرد است؛ اما باز هم برخی تبعیض‌ها و مشکلات به‌خصوص در کشورهای جهان سوم ادامه دارند که به‌عنوان مثال موارد زیر قابل ذکر هستند:
1. حق چند همسری مردان(این مسئله به‌عنوان یک حق قانونی، توهین به مقام انسانیت بوده و ارزش زن را نادیده می‌گیرد.)؛
2. اجبار دختران به ازدواج (مثلاً بابت خون صلح و خاتمه دشمنی) و سن پایین دختران برای ازدواج یا شرط اجازه پدر در اولین ازدواج دختر؛
3. سلطه مرد بر همسر در زندگی مشترک حتی با تعیین محل سکونت، اجازه خروج زن از خانه، اجبار زن به رابطه جنسی بدون رضایتش و حتی در مواردی حق کتک زدن؛
4. حقوق بسیار بالای مردان برای طلاق و اختیار کودکان بعد از طلاق؛
5. حقوق نابرابر در مواردی همچون ارث، دیه، شهادت در دادگاه‌ها؛
6. فرصت‌های شغلی کم و دستمزد پایین‌ (همین سبب می‌شود زنان بنا به اجبار با بسیاری از ظلم‌های شوهر بسازند.)،
7. به‌طور کلی تبعیض در هر نوع حقوق کمتر زنان در قیاس با مردان (با شرایط برابر آن‌ها).
حتی در کشورهای پیشرفته نیز ظلم به زنان به شکل‌هایی از قبیل «فحشا» آن هم به‌دلیل فقر مالی و... وجود دارند که آنان را تبدیل به برده‌های جنسی می¬نماید. (بحث اختیار فرد جداست.)
در کمال تأسف بسیاری از این ظلم‌ها در برخی موارد عادی شده‌اند که همین زشتی آن را بیشتر می‌کند؛ بنابراین زنان به‌خصوص در کشورهای عقب افتاده، یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های مظلوم را تشکیل می‌دهند. نقض حقوق آنان هم یکی از فراگیرترین نمونه‌های نقض حقوق انسان در تاریخ بوده و شامل حدود نیمی از مردم می‌شود. در نتیجه زنان در قیاس با مردان پیشرفت بسیار کمتری در مسائل اجتماعی، شخصی، مشاغل حساس و... کرده‌اند. به این ترتیب نیاز به اقدامات خاصی برای جبران این مشکلات قدیمی وجود دارد. فعالان حقوق بشر نیز این مسائل را با حساسیت خاصی دنبال می‌کنند. خوشبختانه در دهه‌های اخیر گام‌های مناسبی برای اصلاح قوانین و التزام به حقوق زنان برداشته شده است.
کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان
برابری حقوق زن و مرد در اعلامیه‌های حقوق بشر به صراحت وجود دارد؛ اما این مسئله به‌طور ویژه و با جزئیات بیشتر در «كنوانسيون‌ محو کلیۀ اشکال تبعيض‌ عليه‌ زنان‌« (CEDAW)، مصوب‌ 18‌دسامبر 1979‌م ‌(1358خورشیدی‌) بررسی شده است. در این کنوانسیون بر برابری حقوق زن و مرد تأکید شده و از ادامۀ تبعیض علیه زنان اظهار نگرانی گشته است. در ادامه عنوان شده که حفظ حقوق زنان لازمۀ صلح و عدالت است. دولت‌های امضاء کنندۀ آن دربارة اقداماتی توافق کرده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها موارد زیر هستند:
1. محکومیت هر نوع تبعیض علیه زنان و تلاش همه‌جانبه برای رفع آن، اعم از گنجاندن اصل برابری زن و مرد در قانون اساسی و سایر قوانین (مادۀ 2)؛
2. اقدامات لازم جهت تضمین پیشرفت زنان (مادۀ 3)؛
3. اتخاذ تدابیر موقتی در جهت تسریع برای ایجاد برابری بین زن و مرد (مادۀ 4)؛
4. اقداماتی در جهت ممانعت از هر نوع معامله (قاچاق) و بهره‌برداری از فحشا روی زنان (مادۀ 6)؛
5. انجام اقداماتی که حق دخالت کامل زنان در امور سیاسی اعم از تعیین سیاست و گرفتن پست‌های دولتی را در تمام سطوح تضمین کند (مادۀ 7)؛
6. حقوق برابر با مردان جهت اخذ تابعیت کشورها و تابعیت کودکانشان (مادۀ 9)؛
7. تأکید بر مواردی همچون فرصت‌های آموزشی برابر، حمایت بهداشتی، حقوق برابر مدنی در دادگاه‌ها، حمایت از زنان روستایی و...(مواد 10 تا 15)؛
8. اقدامات لازم جهت رفع هر نوع تبعیض در اشتغال و حمایت مناسب از زنان در دوران بارداری و زایمان اعم از مرخصی با حقوق و مزایا و ممنوعیت اخراج در آن دوران (مادۀ 11)؛
9. کمک به تنظیم وظایف والدین در قبال تعهدات خانوادگی با مسئولیت‌های شغلی (مادۀ 11)؛
10. اقدامات لازم جهت تضمین حقوق یکسان زن و مرد در هنگام ازدواج و طلاق اعم از رضایت کامل و همچنین همۀ مسائل فرزندان از قبیل تعداد فرزندان، فواصل بارداری، سرپرستی آن‌ها و...(مادۀ 16)؛
11. اقدامات لازم جهت ممنوعیت ازدواج کودکان و تعیین حداقل سن ازدواج (مادۀ 16)؛
12. تشکیل کمیته‌های بین‌المللی برای نظارت بر این مسائل با حمایت سازمان ملل متحد (مواد 17 به بعد) و... که همین گام بزرگی در راستای حقوق زنان است.
نکته با اهمیت نیز آن است که مادۀ‌ چهار این کنوانسیون بر نوعی تبعیض موقتی به نفع زنان تأکید دارد. این هم اقدامی بسیار مهم و منطقی است؛ زیرا روشن است که برای جبران ظلم‌های گذشته و ایجاد موقعیت برابر، فعلاً باید کمک بیشتری به رشد بانوان کرد. البته این تبعیض نباید همیشگی باشد؛ زیرا منجر به برتری زنان می‌شود که خلاف حقوق بشر است.
لزوم رعایت اخلاقی حقوق زنان
به جرات باید گفت که مشکل نقض حقوق زنان حتی با اصلاح کامل قوانین هم حل نخواهد شد؛ زیرا امکان اقدام قانونی در محیط خانواده کم است. بخشی از مردان هم در منزل، برتری خود را با استفاده از قدرت بدنی یا موقعیت اجتماعی به زن تحمیل می‌کنند. آنان حتی با فریاد هم که شده(اگر کتک نباشد) یا تهدید به جدایی و آبروریزی (که برای زنان بسیار مشکل است) و...، موجب تسلیم بانوان خانواده می‌شوند. به این ترتیب اصلاح این مسائل باید از اصلاح اخلاقی و رعایت حقوق برابر آنان با مردان در خانه آغاز شود.
نگاه تحقیرآمیز به زنان، در اجتماع هم به شکل‌های گوناگونی وجود دارد و در مسائل زیادی تا حد گفتار عادی هم تأثیر می‌گذارد. مثلاً لفظ «نامرد» در ایران به‌عنوان یک توهین، رایج شده است! الفاظی همچون «مثل مرد حرف بزن»، «حرف خاله زنکی» و «قول مردانه» نیز بعضاً چنان عادی شده‌اند که گویی عین حقیقت هستند. حتی مردانی برای تأکید یا توهین می‌گویند که اگر چنان بود «شلوار زن» یا «دامن» به پایم خواهم کرد، یا فلان مرد «شوهر» کرده و... که این الفاظ تهوع‌آور نماد عینی تحقیر زنان بوده و باید به سرعت ترک شوند.
از سویی ناظر عده ای هستیم که تصور می‌کنند «ناموس» و «بی ناموسی» فقط برای زنان بوده و هرزگی مردان هرگز در آن حد اهمیت ندارد. حتی برخی افراد سنتی معتقدند که اگر زنی (یا مردی) مورد تجاوز قرار گیرد، ناموس او بر باد رفته که اوج کوته اندیشی و تعصب است. تجلی این موارد نیز در فحاشی به خواهر و مادر یا زن دیگران است که رکیک‌ترین نوع توهین به شمار می‌رود. البته بسیاری از روشنفکران و مدافعان حقوق زنان معتقدند که اصلاً ناموس به آن شکل وجود ندارد، مرد و زن به یک اندازه متعلق به هم بوده و بی‌بندوباری هر دو جنس به یک مقدار زشت است. حال از مباحثی همچون فریب زنان و... خودداری می‌کنیم که مردود بودن آن‌ها جای بحث ندارد.
به این ترتیب مشخص است که احقاق حقوق زنان رویکرد اخلاقی خاصی را می‌طلبد که حتی شامل خصوصی‌ترین سطح زندگی و اعمال باشد. مردان نیز بایستی ملتزم (پایبند) شوند که حتی در حریم خانه هم از موقعیت برتر جسمی یا اجتماعی سوءاستفاده ننمایند. البته باید اشاره کرد که خوشبختانه بخش زیادی از مردان امروزی به این موارد عمل می‌کنند؛ اما هنوز هم مشکلاتی وجود دارد.
حقوق زنان، یکی از نمادهای مهم رعایت حقوق بشر
دیدیم که رعایت حقوق زنان نشانگر پایبندی فراوان اخلاقی مردم به حقوق بشر است، به‌طوری که حتی در زندگی خصوصی آنان دیده می‌شود. بدیهی است که این پایبندی و رعایت اخلاقی هم به‌طور طبیعی به بیرون از خانه گسترش پیدا خواهد کرد و منجر به بالا رفتن سطح حقوق بشر کل جامعه خواهد شد. به همین دلایل میزان رعایت حقوق زنان، نماد و شاخص بسیار مهمی برای شناخت رویکرد جامعه به حقوق بشر است. جنبش‌های «فمینیستی» و سایر مدافعان حقوق زنان هم از مهم‌ترین گروه‌های فعال در زمینه حقوق بشر هستند.

یکی از نزدیکان امید کوکبی : امید گفت الان فقط فشارهای بین المللی می تواند کمک حالش باشد!




یک منبع نزدیک به خانواده امید کوکبی، نخبه ایرانی که به اتهام ارتباط با آمریکا روز یکشنبه ۲۴ اردبیشهت ماه به ۱۰ سال حبس محکوم شد در گفتگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که او به زور به دادگاهش برده شده است در حالیکه ماه ها برای اعتراف دروغین علیه خودش در دادگاه تحت فشار بوده است.
این منبع نزدیک به خانواده امید کوکبی که به دلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «امید و خانواده اش اکنون در شوک این حکم هستند. آنها اصلا فکرش را نمی کردند که امید به ۱۰ سال حبس محکوم شود. او مدت ها تحت فشارهای بسیار سختی برای اعتراف های دروغین علیه خودش بوده و حتی آن روز به زور به دادگاه برده شده است. در دادگاه امید هیچ حرفی نزد و آنها او را به ده سال حبس محکوم کردند.»
امید کوکبی، نخبه ایرانی ۳۰ ساله، دانشجوی مقطع فوق دکتری فیزیک اتمی در دانشگاه تگزاس آمریکا در تاریخ ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۹ در فرودگاه امام خمینی هنگام ترک کشور بازداشت شد. پس از بازداشت ها مدت ها در انفرادی بود و خانواده و وکیلش امکان تماسی با او را نداشتند. او که فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف است دوره دکتری خود را در بارسلون به اتمام رساند و برای تکمیل تحصیلاتش به دانشگاه تگزاس دعوت شد.
امید کوکبی پس از ۱۵ ماه بازداشت موقت در دادگاهی تحت عنوان “دادگاه متهمان به همکاری موساد در اسراییل” به ریاست قاضی صلواتی در روز یکشنبه ۲۴ اردبیهشت ماه به ده سال حبس محکوم شد. در این دادگاه نمایشی ۱۳ متهم به جاسوسی محاکمه شدند و یکی از آنها امید کوکبی بود که هیچ صحبتی در دادگاه نکرد. صدا و سیما این دادگاه را تحت عنوان جاسوسان اسراییل تحت پوشش خبری قرار داد. البته مشخص نیست که همزمانی برگزاری دادگاه آقای کوکبی با افراد دیگر چه ارتباطی دارد.
منبع نزدیک به امید کوکبی گفت:« امید گفت الان تنها فشارهای بین المللی می تواند کمک حالش باشد وگرنه او ده سال در زندان بدون هیچ گناهی خواهد ماند. ما فقط امیدواریم که این حکم در دادگاه تجدید نظر تایید نشود. او جاسوس نیست فقط دانشجوی آمریکا بوده که بارها نیز در طول تحصیلش به ایران برای دیدار با خانواده اش در رفت و آمد بود.»
این منبع نزدیک در پاسخ به این سوال که دادگاه چه اسنادی برای متهم کردن امید به جاسوسی ارائه کرده است، گفت که آنها هیچ مدرک و سندی برای این ارتباط در طول بازجویی ها و همین طور دادگاهش ارائه نداده اند و فقط یک سری حرف کلی زده اند که او جاسوس آمریکا است در حالیکه فقط امید در دانشگاهی در آمریکا تحصیل می کرده است.»
پیش از این یکبار امید کوکبی نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه نوشته بود و در آن از نحوه بازداشت غیرقانونیش تا مراحل بازجویی و اعتراف اجباری تحت فشار گفته بود. امید کوکبی در خصوص بازداشتش نوشته بود: در فرودگاه با اتهام شوک آور اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی کشور” بازداشت شدم و ۳۶ روز در انفرادی بودم.”
او نوشت که “کل فرآیند بازداشت، اتهام زنی و بازجویی” را غیرقانونی می داند و در نتیجه اقرارهایی که از او گرفته شده اعتباری ندارند. امید کوکبی در این نامه نوشته است: “بازجویان که در هنگام نوشتن مطالب را سطر به سطر از دستم گرفته و می خواندند، بارها جواب های نوشته شده من را با خشم و تهدید و فریاد کنار گذاشته و با در اختیار گذشتن برگه ای دیگر اجبار می کردند که مجددا آنچه را که آنها می گویند و نظر و برداشت آنهاست بنویسم که صدافسوس من نیز چنین می کردم.»
این دانشجوی نخبه ۳۰ ساله در تکه ای از نامه خود با اشاره به اینکه بازجویانش بارها تهدید به آزار خانواده اش کرده اند، نوشته بود:«  تنها چیزی که فکر می کردم این بود که هر دقیقه زودتر بتوانم از او اوضاع و احوال آنها آگاه شوم و در کنار آنان باشم . (اولین تماسم با خانواده ام ۲۴ روز پس از بازداشت پس از تحمل مانورها و فشارهای روانی فراوان بازجویان و کسب کسب خشنودی آنها برقرار شد که کمتر از ۲ دقیقه طول کشید) . وقتی مشاهده می کردم که هر وقت مطالبی را که بازجویان دوست دارند می نویسم و یا آنچه آنها دیکته می کنند مکتوب می کنم ، روند تحقیق سریعتر و با فشار کمتری پیش می رود، تهدید و ارعاب کمتر است بطور خودبخودی به این نتیجه رسیدم که مطالبی بنویسم که خوشایند بازجویان باشد.»
امید کوکبی در آن نامه نوشته بود که بازجویانش گفته اند هیچ مدرکی ارائه نخواهند کرد و تاکید کرده اند که “باید خودت بگویی و اقرار کنی تا راستی آزمایی شود.” بنا بر گفته های منبع نزدیک به امید کوکبی نیز در دادگاه نیز هیچ مدرکی برای جاسوسی امید ارائه نشده است.

اعدام ۱۸ نفردیگر در ایران؛ ۵۳ اعدام در یک هفته



به گزارش «سازمان حقوق بشر ایران»، موج اعدام در ایران همچنان ادامه دارد.

محمود امیری مقدم، سخنگوی این سازمان گفت: "ما از سکوت جامعه بین المللی به رغم این واقعیت که احکام اعدام حدود ۵۰ نفر در ایران تنها در یک هفته اجرا شده است تعجب می کنیم... بیش از ۸۰ درصد از تمام کسانی که در ایران اعدام می شوند به اتهام خرید و فروش مواد مخدر در پشت درهای بسته دادگاه انقلاب محکوم می شوند."

بر اساس این گزارش، «فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران» خبر داده بود که در چند روز گذشته ۲۳ نفر در شهرهای یزد و رشت به دار آویخته شدند.

۱۴ زندانی در تهران اعدام شدند
بنا به گزارش ایسنا ۱۴ زندانی روز دوشنبه در یکی از زندانهای تهران اعدام شدند. تمام کسانی که اعدام شدند به اتهام مواد مخدرمحکوم شده بودند.

۲ زندانی نیز در سنندج اعدام شدند 
بنا به گزارش فارس دو زندانی با نام‌های" ص ،ر "و "و ، ع "صبح دیروز در زندان مرکزی سنندج اعدام شدند. هر دو آنها به جرم سرقت و تجاوز محکوم به اعدام شدند.

یک زندانی در ساری اعدام شد
بنا به گزارش رسانه های دولتی و دادستان عمومی و انقلاب ساری یک زندانی در ساری اعدام گردید. نام این زندانی مشخص نیست و جرم وی خرید فروش ۵۰ کیلو تریاک گزارش شده است.

یک زندانی در کرمانشاه اعدام شد
بنا به گزارش خبر رسانی کردپا ، یک زندانی بنام هیوا هواس در زندان دیزل آباد کرمانشاه دیروز صبح اعدام شد.
این گزارش مشخص نکرد این زندانی به چه جرمی به اعدام محکوم شده بود ولی دستگیری وی را در سال ۸۸ تائید کرده است.این گزارش توسط منابع رسمی حکومت ایران اعلام نشده است.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

نامه شیرین عبادی به ناوی پیلای در خصوص نرگس محمدی



شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۳ و رییس کانون مدافعان حقوق بشر با ارسال نامه‌ای به ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواست تا این مقام از کلیه امکانات قانونی خود برای آزادی نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر جهت درمان پزشکی استفاده کند. به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، خانم عبادی در نامه خود به کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، آخرین وضعیت نرگس محمدی را توضیح داده است. رو نوشت این نامه برای‌بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در ایران، گزارشگر سازمان ملل در بازداشت‌های خود سرانه و گزارشگر سازمان ملل در وضعیت مدافعان حقوق بشر نیز ارسال شده است. متن کامل نامه شیرین عبادی به ناوی پیلای که در تاریخ ۶ می‌۲۰۱۲ ارسال شده، به شرح زیر است:
سرکار خانم پیلای
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد،
به استحضار می‌رساند خانم نرگس محمدی فعال حقوق بشر، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و دبیر کمیته اجرائی شورای ملی صلح روز ۲۱ آپریل ۲۰۱۲ دستگیر و ظاهرا برای اجرای ۶ سال حکم محکومیت خود به زندان اوین اعزام شده‌اند. برخی از سایت‌های منتسب به حکومت اعلام کرده‌اند که حبس ایشان قطعی شده و او برای اجرای کیفر به زندان اعزام شده است. خانم محمدی یک شب را در بند عمومی زندان اوین سپری کرده و روز بعد به سلول انفرادی منتقل شده است و از آن تاریخ تا کنون در حبس انفرادی به سر می‌برد.
ایشان در یک مکالمه کوتاه که اخیرا با خانواده خود داشته اعلام کرده که بیمار است و احتیاج به درمان دارد که عنوان این مطلب سبب قطع ناگهانی مکالمه تلفنی شده است. نرگس در سال ۲۰۱۰ نیز دستگیر شده بود که در زندان مبتلا به فلج ادواری عضلانی شده و مدت‌ها تحت درمان بود. پزشک معالج او اکیدا هر نوع استرس را برای وی ممنوع کرده و اظهار داشته عودت بیمار ی می‌تواند عوارض وخیمی در بر داشته باشد.
همسر نرگس، آقای تقی رحمانی فعال سیاسی است که یک سوم عمر خود را در زندان‌های جمهوری اسلامی گذرانده. ایشان ۲ ماه قبل از ایران خارج شده‌اند. این زوج دارای ۲ فرزند ۲ قلوی چهار ساله هستند که هم اکنون در نبود پدر و مادر در شرایط نامساعدی بسر می‌برند.
به نظر می‌رسد دستگیری نرگس محمدی و انتقال او به زندان انفرادی در قبال خروج همسرش از کشور صورت گرفته است و در واقع نرگس را به گروگان گرفته‌اند.
با توجه به مطالب فوق نظر شما را به وضعیت خاص نرگس که نیازمند درمان فوری است جلب می‌نمایم و اعلام می‌دارم ادامه این وضعیت می‌تواند سبب معلولیت مادام العمر وی شود. لذا خواهشمندم از کلیه امکانات قانونی خود برای آزادی نرگس جهت درمان پزشکی استفاده بفرمایید.

با تقدیم احترام
شیرین عبادی
مدافع حقوق بشر و برنده جایزه نوبل صلح ۲۰۰۳
۶ می‌۲۰۱۲
رونوشت:
آقای‌بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد؛
دکتر احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در ایران؛
گزارشگر سازمان ملل در بازداشت‌های خود سرانه؛
گزارشگر سازمان ملل در وضعیت مدافعان حقوق بشر
به نقل از تارنما کانون مدافعان حقوق بشر

ریس ارلیش روزنامه نگار امریکایی در گفت و گو با جرس: تهدید حکومت ایران متوجه مردم این کشور است

ریس ارلیش که از سال 1987 رویدادهای خاورمیانه را به عنوان روزنامه نگار دنبال می کند در سال 2005 همراه با شان پن، هنرپیشه معروف امریکایی سفری به تهران داشت. انتشار کتاب " دستور کار؛ ایران-  واقعیت سیاست امریکا و بحران خاورمیانه" حاصل آن سفر است. " هدف؛ عراق- آنچه رسانه های خبری به شما نگفتند" کتاب دیگر اوست که در سال 2003 با همکاری نورمن سولومون منتشر شد. ارلیش، کار روزنامه نگاری خود را از سال 1968 شروع کرد و برای مدت ده سال به تدریس روزنامه نگاری در دانشگاههای سن فرانسیسکو و کالیفرنیا اشتغال داشت. کارهای او در  نشریاتی چون " مادر جونز"، " دالاس مورنینگ نیوز"، " سن فرانسیسکو کرونیکل"، رادیو کانادا" و "ان پی آر"( رادیوی عمومی امریکا) منتشر می شود.
 او در باره فشار امریکا و غرب به ایران برای توقف غنی سازی اورانیوم می گوید :"هیچ کشوری در استفاده از انرژی اتمی از حق خود دایر بر غنی سازی اورانیوم نخواهد گذشت و اگر کسی مثلا به ایالات متحده امریکا توصیه کند که از این حق خود صرف نظر کند بیشتر در حد یک شوخی به آن توجه خواهد شد. حال چرا باید آمریکا چنین خواسته ای از ایران داشته باشد"؟
او در باره بحث های جاری در امریکا مبنی بر اینکه ایران یک تهدید امنیتی برای امریکاست می گوید:"این یک واقعیت است که مردم آمریکا ازسوی ایران تهدید نمی شوند؛ چه تهدید نظامی، چه اقتصادی و چه سیاسی.حکومت ایران بیش از آنکه تهدیدی برای امنیت مردم امریکا باشد، یک تهدید امنیتی برای مردم خود ایران است".
او تاکید می کند که افزایش قدرت منطقه ای ایران و بهای نفت نمی تواند دلایل قانع کننده ای برای نادیده گرفتن نقض شدید حقوق بشر توسط دولت ایران و رفتار این حکومت با مردم خود باشد. اما در عین حال با تاکید بر اینکه رفتارهای امریکا نمی تواند توجیه کننده سرکوب مردم ایران توسط حکومت باشد می گوید: " نارضایتی مردم ادامه دارد و من شک ندارم که مردم ایران زمانی یک حرکت فراگیر و اعتراضی دیگر علیه حکومت خواهند داشت".
او در باره تحریم های اخیر امریکا می گوید تحریم های امریکا نه تنها هدفمند نیست بلکه تحریم های کوری است که همه مردم را تحت تاثیر قرار می دهد. ارلیش اشتباه فاحش حکومت ایران در روی آوردن به اقتصاد نو لیبرالی ( خصوصی سازی و حذف سوبسید) را دلیل مضاعفی برای سخت شدن شرایط معیشتی مردم ایران می داند.
مشروح گفت و گو با ریس ارلیش، روزنامه نگار امریکایی را در ادامه بخوانید:
 آغاز دوباره گفت و گو های ایران با گروه پنج به علاوه یک، واکنش های متفاوتی را در بین تحلیلگران امور ایران در امریکا به دنبال داشت. برخی چون استفن کینزر می گویند " پذیرفتن ایران به عنوان یک قدرت هسته ای اجتناب ناپذیر است". گروه دیگری همچون باربارا اسلی وین بر این باورند که " طی سی و سه سال گذشته سیاست واشنگتن، مهار ایران بوده و در آینده نیز همین سیاست در مورد ایران اتمی دنبال خواهد شد". اما برخی دیگر مانند پیتر هیوسی معتقدند که "سیاست مهار،کارآیی نخواهد داشت زیرا تهدید ایران علیه امنیت ملی امریکا را افزایش خواهد داد و باید قبل از آنکه دیر شود دست به کاری زد". شما به عنوان کسی که رویدادهای ایران را دنبال می کنید در این باره چه نظری دارید؟
 تا آنجا که به انرژی اتمی مربوط می شود باید بگویم که اگر ایالات متحده و اروپا از این انرژی استفاده می کنند- که البته من با آن مخالفم- ایران نیز حق دارد که ازاین انرژی استفاده کند. باید به این نکته توجه داشته باشیم که وقتی بحث استفاده از انرژی اتمی مطرح می شود ، توانایی غنی سازی اورانیوم نیز بخشی ازآن است که به عنوان حق همه ی کشورها مورد پذیرش واقع شده است . هیچ کشوری در استفاده از انرژی اتمی از حق خود دایر بر غنی سازی اورانیوم نخواهد گذشت و اگر کسی مثلا به ایالات متحده امریکا توصیه کند که از این حق صرف نظر کند بیشتر در حد یک شوخی به آن توجه خواهد شد. حال چرا باید آمریکا چنین خواسته ای از ایران داشته باشد؟ باید این نکته را نیز اضافه کنم که دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و اسراییل اعلام کرده اند که ایران سلاح اتمی در اختیار ندارد و سالها با تولید چنین سلاحی فاصله دارد. مسأله اصلی این نیست که آیا ایران می خواهد به یک قدرت هسته ای با توانایی های تولید سلاح اتمی تبدیل شود. مسأله اصلی درواقع این است که آمریکا و اسراییل در تلاشند تا در دستیابی ایران به منافعش به عنوان یک قدرت منطقه ای، مانع ایجاد کنند.



آیا گفت و گوهای ایران با گروه پنج به علاوه یک که دور دوم آن قرار است در بغداد دنبال شود، خطر بروز جنگ را برطرف خواهد کرد؟
این مساله بستگی به موضع آمریکا دارد. من بر این باورم که اگر ایالات متحده حق ایران دایر بر غنی سازی اورانیوم را به رسمیت بشناسد، دستیابی به یک نتیجه مثبت امکان پذیر خواهد بود. ولی تا زمانی که آمریکا بر این نکته تأکید می کند که ایران نمی تواند خود نسبت به غنی سازی اورانیوم اقدام کند و این سوخت تنها باید از کشوردیگری وارد شود - که پذیرش آن در واقع به مثابه خودکشی برای هر کشوری است- نتیجه مثبتی حاصل نخواهد شد.

برخی تحلیلگران امور ایران براین باورند که حمله ی اسرائیل در واقع ایران را بیشتر به سوی استفاده از سلاح هسته ای سوق خواهد داد نظر شما چیست؟
تاکنون که هیچ نشانی دال بر نظامی بودن برنامه هسته ای ایران ارائه نشده است . آژانس بین المللی انرژی اتمی سؤالاتی را در این زمینه مطرح کرده و مدارکی را نیز در مورد فعالیت هایی که در گذشته انجام شده ارائه داده است ولی سازمان سیا وحتی سازمان اطلاعاتی اسرائیل، موساد، نیز بر این باورند که ایران فاقد برنامه نظامی درتاسیسات هسته ای خود است. بنابراین بمباران و حمله اسراییل اقدامی کاملاً شرم آور خواهد بود وعلاوه بر آن به هیچ وجه مانع ایران در تبدیل شدن به یک قدرت هسته ای نظامی نخواهد شد. به نظر من چنین حمله ای در صورت وقوع، نه برای از بین بردن برنامه سلاح هسته ای ایران بلکه برای تضعیف حزب الله، سوریه و دیگر متحدان ایران انجام خواهد شد. به همین دلیل من معتقدم که علی رغم اظهارات جنگ طلبانه ای که می شنویم، حداقل در حال حاضر اسرائیل دست به حمله ی نظامی علیه ایران نخواهد زد بلکه به راه های دیگری همچون نفوذ ویروس های کامپیوتری، سوءقصدهای هدفمند و اقداماتی نظیر آن متوسل خواهد شد. به اعتثقاد من ایالات متحده به اسراییل اجازه حمله نظامی علیه ایران را نخواهد داد.

به نظر می رسد که در ورای این همه هیاهو و تهدید برای جنگ، نیات دیگری نهفته نباشد. به نظر شما نیت واقعی اسرائیل از این تهدیدات و اعمال فشار برای جنگ چیست؟
اسرائیلی ها همه چیز را به مبارزه خود علیه فلسطینی ها و دولت هایی که در منطقه از آنها حمایت می کنند ربط می دهند. اسرائیل در سال ۲۰۰۶ در جنگ با حزب الله شکست خورد و گفته شد که دلیل آن حمایت تسلیحاتی ایران از حزب الله از طریق سوریه بوده است. زمانی گفته می شد که فلسطینی ها از حمایت مالی ایران برخوردار هستند که در حال حاضر کمتر به آن می پردازند. به عبارت دیگر،اسراییلی ها همواره یک قدرت خارجی را مسئول مساله فلسطین دانسته اند. سال ها مصر را مقصر می دانستند، مدتی سوریه و زمانی عراق،سازمان آزادیبخش فلسطین، لبنان و ... مسئول این مشکلات معرفی می شدند. آنها همواره خواسته اند که یک قدرت خارجی را به خاطر ادامه مقاومت فلسطینی ها در برابر اشغال مورد مؤاخذه قرار دهند. مذمت ایران نیز بخشی از همین سیاست همیشگی تل آویو است. مقامات اسراییلی معتقدند که اگر ایران به حمایت خود از حزب الله خاتمه دهد آنها قادربه شکست آن خواهند بود. به همین دلیل اسراییل از برنامه هسته ای ایران به عنوان یک ابزار یا بهانه در ادامه سیاست های برون فکنانه خود استفاده می کنند. تل آویو به خوبی می داند که این موضوع در میان جامعه یهودیان در سراسر جهان بسیار مهم خواهد بود. البته اگر کشوری بخواهد واقعا از بمب اتمی استفاده کند و ده ها هزار نفر را ازبین ببرد شرایط کاملاً متفاوت خواهد شد. ولی اسرائیل از این مساله صرفاً استفاده ابزاری می کند و چنین اتفاقی حداقل تا سال های سال روی نخواهد داد. فراموش نکنیم که حدود بیست یا بیست و پنج سال است که اسراییل هشدار می دهد که ایران طی یکی دو سال دیگر به سلاح اتمی دست خواهد یافت اما هنوز ایران فاقد سلاح هسته ای است.

اجازه دهید به رابطه ایران و امریکا نیز بپردازیم. در امریکا همواره ازتهدید امنیت ملی ایالات متحده از سوی ایران سخن گفته می شود. مایلم از شما بپرسم که آیا تهدیدی که از سوی ایران متوجه امنیت ملی امریکاست یک تهدید نظامی است و یا بیشتر یک تهدید سیاسی است؟ 
به نظر من علی رغم آنچه اغلب بیان می شود، هیچ گونه تهدید امنیت داخلی ازسوی ایران برای مردم آمریکا وجود ندارد. این یک واقعیت است که مردم آمریکا ازسوی ایران تهدید نمی شوند؛ چه تهدید نظامی، چه اقتصادی و چه سیاسی.البته باید این واقعیت را نیز بپذیریم که ایران یک کشور قدرتمند در منطقه است و با نفوذی که در عراق به دنبال جنگ آمریکا علیه این کشور به دست آورده، قدرتمندتر نیز شده است. همچنین قدرت نسبی ایران در افغانستان نیز به دنبال اشغال این کشور توسط آمریکا بیشتر شده است. ایران همچنین در صدد است تا از قیام بهارعربی به نفع خود بهره برداری کند که چندان توفیقی در این زمینه نداشته است. این موارد به همراه موقعیت حساس ایران در جغرافیای سیاسی منطقه و توانایی ایران در تاثیرگذاری بر بازار نفت، امریکا را واداشته تا به اقداماتی برای کاستن از قدرت منطقه ای ایران روی آورد. حکومت ایران بیش از آنکه تهدیدی برای امنیت مردم امریکا باشد، یک تهدید امنیتی برای مردم خود ایران است. افزایش قدرت منطقه ای ایران و مساله نفت دلیل قانع کننده ای نیست که نقض شدید حقوق بشر توسط دولت ایران و رفتار این حکومت با مردم خود را نادیده بگیریم. مردم ایران در سال ۲۰۰۹ نشان دادند که قادرند علیه دولت خود قیام کنند و این ربطی به فشاری که ازسوی آمریکا، اسراییل یا دیگر کشورها به ایران اعمال می شود ندارد. دولت ایران هیچ تهدید امنیتی برای مردم آمریکا ندارد، بلکه تهدیدی امنیتی برای مردم خود ایران است.

ایران، طی سی سال گذشته همواره در مرکز سیاست خارجی ایالات متحده قرار داشته است. با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در امریکا مایلم این سئوال را مطرح کنم که در دور دوم ریاست جمهوری آقای اوباما و یا حضور میت رامنی در کاخ سفید به عنوان رئیس جمهوری جدید، شاهد چه تغییراتی در سیاست واشنگتن نسبت به ایران خواهیم بود؟
 من فکر نمی کنم درسیاست آمریکا نسبت به ایران در دور دوم ریاست جمهوری اوباما یا حضور هرشخص دیگری در کاخ سفید تفاوت قابل توجهی صورت گیرد. جمهوریخواهان و دموکرات ها روی بسیاری مسایل اتفاق نظر دارند؛ از جمله اینکه ایران تهدیدی برای امنیت داخلی امریکاست، تهران به دنبال تسلیحات اتمی است، دشمن قسم خورده اسراییل است و امثال اینها. اینها همه تبلیغات احزاب مختلف است تا افکار عمومی رابه سود خود متقاعد سازند. درواقع هر دو جریان دمکرات و جمهوریخواه در مورد ایران اتفاق نظر دارند و تنها ممکن است در روش ها و تاکتیک های انتخابی اختلاف نظر داشته باشند. تاکتیک هایی مثل تشدید یا تقلیل تحریم هایی که دولت اوباما اعمال کرده است یا تاکتیک روی آوردن یا کنار گذاشتن عملیات تروریستی مانند سوءقصد علیه دانشمندان هسته ای یا آلوده کردن شبکه های کامپیوتری ایران با ویروس . نکته ی جالب اینکه حتی تصوربازتابهای احتمالی روی آوردن ایران به هریک از این تاکتیک ها در مواجهه با امریکا هم دشوار است. اما وقتی امریکا و یا اسرائیل به چنین تاکتیک هایی روی می آورند گاه جنبه های زشت آن نادیده گرفته می شود و یا حتی مورد تحسین قرار می گیرند که رژیم ایران را بدون درگیر کردن نیروهای نظامی امریکا در جنگ، دچار بحران کرده ایم. به نظر من در آینده نیز بحث بر سر روش های انتخابی در مقابله با ایران ادامه خواهد داشت بدون اینکه شاهد تغییرات جدی در سیاست واشنگتن در برابر تهران باشیم.

شما در صحبت هایتان به حرکت مردم ایران برای دستیابی به دمکراسی اشاره کردید. در این باره همیشه دو دیدگاه در برابر هم موضعگیری می کنند. برخی معتقدند که حکومت ایران از بیماری توهم و سوءظن رنج می برد و هرگونه حرکت دمکراسی خواهانه را تهدیدی از سوی امریکا علیه امنیت ملی خود می بیند و از این روی به اعمال فشار و سرکوب در داخل می پردازد. دربرابر، عده ای دیگر بر این باورند که ایران عملا تحت محاصره و حمله امریکا و غرب است و از ترور دانشمندان هسته ای و عملیات خرابکارانه ی مخفی دیگر به عنوان شاهد این ادعا یاد می کنند. کدام ادعا را باید پذیرفت؟ 
در هر دو ادعا مقداری از حقیقت نهفته است. دولت اوباما حملات و عملیات آشکار و مخفی علیه ایران را تشدید کرده است . تحریم های فلج کننده را اعمال کرده و فعالیت های تروریستی به تنهایی و یا با همکاری اسرائیل علیه ایران انجام داده است. ولی این رفتارهای امریکا نمی تواند توجیه کننده سرکوب مردم ایران توسط حکومت باشد. تظاهراتی که در سال ۲۰۰۹ شاهد آن بودیم، هیچ ارتباطی با آمریکا یا مسایل برنامه هسته ای ایران و یا مسائل دیگر نداشته است. این تظاهرات صرفاً ازسوی مردمی بود که ازحکومت ایران ناراضی بودند. برخی خواهان اصلاحات اساسی در قالب قانون اساسی جمهوری اسلامی بودند و برخی می خواستند یک سیستم دمکراسی پارلمانی مانند زمان مصدق داشته باشند. حکومت ایران سعی کرد این حرکت را به قدرتهای خارجی نسبت دهد که در واقع چنین چیزی نبود.این یک جنبش گسترده و ادامه دار بود و هست که ماهها در برابر فشار و سرکوب دولت نیز مقاومت کرد. نارضایتی مردم از دولت کماکان ادامه دارد و من شک ندارم که مردم ایران زمانی یک حرکت فراگیر و اعتراضی دیگر علیه حکومت خواهند داشت.

شما در سال 2005 به ایران سفر کردید و از نزدیک شاهد تاثیر تحریم های اعمال شده از سوی دولت جورج بوش بر مردم ایران بودید. تحریم های دولت اوباما امروز به مراتب سختتر از آن تحریمهاست. مردم ایران، هم از فشار و سرکوب حکومت رنج می برند و هم از سیاست تحریم امریکا. به نظر می رسد که سیاست واشنگتن در برابر ایران صرفا هر چهار سال یکبار سختتر می شود.
بحث های زیادی در واشنگتن بر سر سیاست های امریکا در برابر ایران وجود دارد و آنچه از رسانه ها قابل استنباط است اینکه از تعداد حامیان تحریم های شدیدتر کاسته شده است. اگر مطبوعات آمریکایی را بخوانید یا به سخنان مقامات آمریکایی گوش کنید به نظر می رسد که آمریکا خود را مقید به تحریم های هدفمندی کرده که صرفاً علیه حکومت اعمال می شوند و مسائلی از این دست اما واقعیت این است که تحریم ها یک ابزار کور است که صرفا به منظور تحت فشار گذاشتن اقتصاد ایران اعمال می شوند. یعنی تورم، ایجاد مشکل در تأمین کالا و عملا غیر ممکن شدن رابطه ی بازرگانی عادی از نتایج قطعی آنهاست. اینها مواردی است که نمی توان به آن تحریم هدفمند گفت چرا که همه مردم را تحت تأثیر قرار می دهد. البته دولت ایران از قبل هم با تحریم اقتصادی مواجه بوده است. از زمانی که من در سال 2005 به ایران سفر کردم و به ویژه از زمانی که احمدی نژاد به قدرت رسیده، حکومت ایران یک سیاست اقتصادی "نولیبرال" اتخاذ کرده است.یعنی ایران درسیاست اقتصادی خود به الگویی روی آورده که امریکا مشوق آن است. سیاست های لیبرالی در اقتصاد که با خصوصی سازی ،حذف سوبسید و قطع سیاست های حمایتی دولت همراه است، منجر به تورم، بیکاری و فشاربر اقشار متوسط و پایین جامعه می شود. اشتباه فاحش حکومت در روی آوردن به اقتصاد لیبرالی همراه با تحریم ها شرایط را برای مردم ایران به شدت دشوار کرده است. استنباط من از مصاحبه هایی که با مسؤولان وزارت امورخارجه امریکا دارم این است که آنها نسبت به عواقب این تحریم ها و تاثیر آن بر مردم عادی کشورهایی چون سوریه و ایران واقفند اما بر این باورند که این بهایی است که باید پرداخت شود. اگر می خواهید از شر رژیمی که دوست ندارید خلاص شوید گاه فشار بر مردم عادی اجتناب ناپذیر است. البته این نگرش بسیار بدی است ولی به نظر می رسد که علی رغم زشت بودن، به یک روش جاری در واشنگتن تبدیل شده است.

 آنچه در سیاست روسای جمهوری امریکا نسبت به ایران در سه دهه گذشته برجسته جلوه می کند را شاید بتوان اینگونه خلاصه کرد که رونالد ریگان و بیل کلینتون به دنبال منزوی کردن ایران با اعمال تحریم های اقتصادی بودند ، جورج بوش در مقطعی به دنبال حمله نظامی به ایران بود و باراک اوباما تحریم های فلج کننده را اعمال می کند و در عین حال جنگ و حمله نظامی نیز کماکان در افق روابط دو کشور خود نمایی می کند. آیا ایالات متحده امریکا قادر خواهد بود که روزی به استفاده از سیاست های دیگری در برابر ایران همچون عادی سازی روابط و گفت و گوی مستقیم روی آورد؟
من فکر نمی کنم تا زمانی که این دو دولت در ایران و امریکا بر سر کار هستند، شاهد تلاش برای گشایش و ایجاد رابطه بین تهران و واشنگتن باشیم. مگر اینکه در یکی از کشورها یا در هر دو انقلابی روی دهد! من با نکته ی نهفته در سئوال شما موافقم. در صحنه ی سیاسی امریکا طیف های متفاوتی تاثیرگذارند؛ لیبرال ها، دموکرات ها، محافظه کاران و جمهوریخواهان. هریک نیز تاکتیک، شیوه عمل و گفتار متفاوتی در برابرایران دارند اما هدف همه ی آنها یکی است: منزوی کردن ایران، سرنگونی حکومت و نصب یک دیکتاتورمتمایل به امریکا در قدرت. هر یک از آنها نیز بنا به دلایل مختلف سعی دارند توجه افکار عمومی را از هدف اصلی منحرف کنند . به عبارت دیگر به همین دلیل است که مواردی چون سیاست خصمانه ایران، حمایت از تروریسم، دستیابی به سلاح اتمی و غیره دائما از سوی این گروهها برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی مطرح می شود. هدف واقعی همواره همان سرنگونی است. اما من در مورد ایران( در میان مدت و بلند مدت)خوش بین هستم. فکر می کنم مردم ایران خشم خود را علیه دولت شان نشان داده اند و اگر مردم ایران در آینده یک دولت دموکرات را به قدرت برسانند، امریکا در کوتاه مدت سیاست خود نسبت به ایران را تغییر خواهد داد تا ببیند که اوضاع چگونه پیش می رود. یعنی همان سیاستی که امریکا با بروز بهارعربی نسبت به دولت های جدید در آن کشورها در پیش گرفت. اما اینکه ایالات متحده در بلند چه رفتاری خواهد داشت، بحث دیگری است. به نظر من تحول در روابط ایران و امریکا و عادی سازی روابط تهران و واشنگتن می تواند نتیجه ی یک قیام مردمی در برابر حکومت ایران باشد.

 اشاره شما به افکار عمومی، پرداختن به نقش رسانه های امریکا درمساله ی ایران را اجتناب ناپذیر می کند. شاید دور از واقعیت نباشد اگر بگوییم که دولت های اسرائیل و امریکا از دهه ی هشتاد می گویند ایران بین دو تا پنج سال با سلاح اتمی فاصله دارد. مایلم از شما بپرسم که رسانه های امریکا درجا انداحتن این دستور کار دولتمردان در افکار عمومی چه نقشی ایفا می کنند؟

رسانه های اصلی امریکا مثل نیویورک تایمز و سی ان ان وامثال آن نقش یک حلقه ی ارتباطی و انتقالی را بازی می کنند که بین صاحبان قدرت و مردم قرار گرفته اند. در ایفای این نقش نیز اصلا مهم نیست که دمکرات ها بر سر کار باشند و یا جمهوری خواهان. نیویورک تایمز و واشنگتن پست در موشکافی مناقشات داخلی وزارت امور خارجه و همچنین اختلافات مابین دولت و سازمان سیا در مورد سیاست ایران بسیار خوب عمل می کنند، ولی دورنمای کلی که در ذهن مخاطب ترسیم می کنند براین فرض استوار است که ایران تهدیدی برای امنیت ملی امریکاست و یا یک خطر بالقوه در زمینه تسلیحات هسته ای به شمار می رود که البته هر دوفرض اشتباه است. رسانه های امریکا درواقع انسان ها را به دو دسته خوب و بد تقسیم می کنند و مقامات ایرانی جزو دسته بدها هستند و تا زمانی که چنین اجماعی در واشنگتن وجود دارد، ازدولت ایران برای تغییر این وضع کاری ساخته نیست. شیوه ای که رسانه های مهم امریکا در گزارش رویدادهای ایران به کار می بندند منوط به مباحثاتی است که در واشنگتن بین دولتمردان و صاحب نفوذان در سیاستگذاری های کلان درجریان است نه واقعیت های جاری در ایران.

 با توجه به رویکرد رسانه های اصلی امریکا، برخی از کارشناسان از رسانه های اجتماعی به عنوان رسانه های جایگزین یاد می کنند. البته رسانه های اجتماعی نیز خیلی سریع به بنگاههای بزرگ اقتصادی با منافع سیاسی اقتصادی مشخص تبدیل شده اند. نظرشما چیست؟

من به انقلاب فیس بوکی اعتقاد ندارم و این ادعا را نیز قبول ندارم که رویدادهایی که در مصر شاهد بودیم یک انقلاب توئیتری بود. درواقع رسانه های اجتماعی یک ابزار هستند. من به یاد دارم که می گفتند کامپیوترهای شخصی انقلابی به پا خواهند کرد و نفوذ رسانه ها را ازبین خواهند برد. اما دیدیم که اینطور نشد. ادعاهای کنونی در باره رسانه های اجتماعی نیز بزرگنمایی هایی است که بیشتر توسط خود این رسانه های اجتماعی به آن دامن زده می شود. درست است که در سال 2009 مردم در ایران در جریان جنبش خود از فیس بوک استفاده می کردند. تلفن های همراه و پیامک بیش از پیش مورد استفاده قرار داشت.اما اگر یادتان باشد انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران نیز "انقلاب نوار کاست" خوانده می شد. درواقع نوارکاست در آن زمان تکنولوژی روز و ابزاری بود که مردم می توانستند از آن استفاده کنند. ولی هیچ گاه نمی توان گفت که وقوع انقلاب ۱۹۷۹ به دلیل استفاده از نوارکاست بود. پس درمورد مصر، سوریه یا ایران نیز می توان گفت که مردم از ابزارهایی که در دسترس شان قرار دارد استفاده می کنند و رسانه های اجتماعی نیز یکی از این ابزارهاست. درواقع مردم، خود ابزارهای ارتباطی ای که بهترین بهره را برای آنها در مقابله با سرکوب داشته باشد انتخاب می کنند، گاه این ابزار می تواند فیس بوک و پیامک و تلفن همراه باشد و گاه در گوشه ی خیابان ایستادن و فریاد برآوردن.

نامه ۱۲۱ روزنامه نگار به روسای قوای قضائیه و مقننه: ما خواستار اجرای قانون و حرمت قلم ایم


۱۲۱ روزنامه نگار کشورمان در نامه ای خطاب به روسای قوهای مقننه و قضاییه با بیان اینکه درست در روزهایی که متهم بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک ارتقا مقام می گیرد و قوای تحت ریاست شما چشم بر اتهامات او می بندد، خاطرنشان کرده اند: روزنامه نگاران ایرانی یکی بعد از دیگری راهی زندان ها می شوند، به آنان ناسزا می گویند و حتی تعرض فیزیکی می کنند.
این روزنامه نگاران در بخشی از نامه خود به برادران لاریجانی آورده اند: در آخرین موارد مهسا امر آبادی و رضا انصاری راد برای گذراندن حبس راهی زندان شده اند، در مجلس شورای اسلامی سعید شمس، خبرنگار هفته نامه آسمان از سوی یک نماینده مجلس مورد حمله و فحاشی قرار گرفته و محمود شکرابه کاریکاتوریست اراکی تنها به علت طراحی تصویر یکی از نمایندگان مجلس به ۲۵ ضربه شلاق محکوم شده است.
متن این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
آقایان صادق و علی لاریجانی
روسای قوای قضاییه و مقننه جمهوری اسلامی
درست در روزهایی که متهم بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک ارتقا مقام می گیرد و قوای تحت ریاست شما چشم بر اتهامات او می بندد، روزنامه نگاران ایرانی یکی بعد از دیگری راهی زندان ها می شوند، به آنان ناسزا می گویند و حتی تعرض فیزیکی می کنند.
در آخرین موارد مهسا امر آبادی و رضا انصاری راد برای گذراندن حبس راهی زندان شده اند، در مجلس شورای اسلامی سعید شمس، خبرنگار هفته نامه آسمان از سوی یک نماینده مجلس مورد حمله و فحاشی قرار گرفته و محمود شکرابه کاریکاتوریست اراکی تنها به علت طراحی تصویر یکی از نمایندگان مجلس به ۲۵ ضربه شلاق محکوم شده است.
روسای قوای قضاییه و مقننه جمهوری اسلامی
ما روزنامه نگاران ایرانی با یادآوری مسئولیت قانونی شما، از یک سو در برابر ملت ایران و از سوی دیگر در برابر فرشته چشم بسته عدالت، بر خود واجب و لازم می دانیم از شما بپرسیم:
اگر متهم اول پرونده کهریزک که به گفته بالاترین مقام جمهوری اسلامی، آبروی نظام را در خطر قرار داده، مستحق ارتقا مقام [بخوانیم دهن کجی به قوای مقننه و قضاییه کشور] است، با کدام استدلال کاریکاتوریستی تنها به جرم کشیدن چند خط بر روی کاغذ، باید محکوم به تحمل ۲۵ ضربه شلاق شود؟
اگر فعالیت متهمان و مجرمان اصلی پرونده های اختلاس میلیاردی،«اقدام علیه امنیت ملی»و «تشویش اذهان عمومی»تلقی نمی شود و آنان حق دارند آزادانه به فعالیت و زندگی های اشرافی خود ادامه دهند، دستگیری مهسا امر آبادی و رضا انصاری راد و دیگر روزنامه نگاران ایرانی تنها به جرم نوشتن، براساس کدام قانون عرفی و شرعی صورت میگیرد و فعالیت حرفه ای آنها اقدام علیه امنیت ملی تلقی می شود؟
با کدام استدلال سوال ساده سعید شمس، خبرنگارهفته نامه آسمان، می تواند مبنای فحاشی و توهین باشد و صدایی از مجلسیان برنیاید؟ مهسا امرآبادی در شرایطی رندانی می شودکه همسر روزنامه نگارش مسعود باستانی، از دو سال و نیم پیش در زندان رجایی شهر زندانی است و حتی یک روز نیز به مرخصی نیامده. آیا این عدالت اسلامی است که یک زوج روزنامه نگار تنها به جرم نوشتن، یکی در زندان رجایی شهر
و دیگری در زندان اوین زندانی باشند؟ تصویر جمهوری اسلامی به عنوان «بزرگترین زندان روزنامه نگاران» در گزارش های مراجع بین المللی، شما را نمی آزارد؟ رواست که قانون گذار باشید و جامه قضا بر تن داشته باشید اما حتی بر قانونی که خود نوشته و قضایی که خود مجری آن هستید،چشم فروبندید؟
ما روزنامه‌نگاران امضا کننده این نامه، رییس قوه قضائیه‌ای که در نخستین روز کاری خود عنوان کرده است “هیچ‌کس نباید جرات کند و به خود حق دهد که خلاف قانون حکم کند و حقوق شهروندان را تضییع نماید و من در این راستا نسبت به احدی گذشت نخواهم کرد” و رییس مجلسی که بنا بر سوگند نمایندگی خود متعهد به حفظ حقوق ملت و آزادی مردم است را خطاب قرار داده‌ایم. ما خواستار آزادی روزنامه نگاران دربندیم. ما خواستار توقف حرکت شلاق ایم، ما خواستار پایان نهادن بر همه بی قانونی ها، بی عدالتی ها و بی حرمتی ها به اهل قلم هستیم، ما خواستار اجرای قانون ایم… ما خواستار حرمت قلم ایم و از شما به عنوان دو متولی دو قوه از قوای سه‌گانه جمهوری اسلامی ایران انتظار داریم در این حیطه، قدرتی برای عمل و عزمی برای اعمال قانون و اجرای عدالت داشته باشید.
اسامی امضا کنندگان:
۱٫ آذرپیک٬ صبا
۲. آقازاده٬ محمد
۳. آقایی٬ ساسان
۴. آل‌ابراهیم٬ مجید
۵. ابوالقاسمی٬ مهرداد
۶. احمدی٬ محسن
۷. امیرآبادیان٬ نزهت
۸. امیرشاهی٬ افشین
۹. امیری٬ نوشابه
۱۰. امین٬ سعیده
۱۱. امینی٬ آسیه
۱۲. ایاز٬ لیدا
۱۳. ایران‌مهر٬ امید
۱۴. ایکدر٬ سولماز
۱۵. بختیاری٬ بی‌تا
۱۶. بدیعی٬ مینو
۱۷. بردبار٬ بهداد
۱۸. بزرگیان٬ علی
۱۹. بنی‌یعقوب٬ ترانه
۲۰. بنی‌یعقوب٬ ژیلا
۲۱. بهشتی٬ میلاد
۲۲. بهکام٬ نگین
۲۳. بهمنی٬ آرش
۲۴. بهنود٬ مسعود
۲۵. بیاتی٬ سحر
۲۶. تاجیک٬ عبدالرضا
۲۷. تاجیک٬ مهدی
۲۸. تنگستانی٬ محمد
۲۹. توانا٬ کامبیز
۳۰. توکلی٬ دلبر
۳۱. تهرانی٬ فرنوش
۳۲. جعفری٬ حمید
۳۳. جعفری٬ مریم
۳۴. جلالی‌فراهانی٬ احمد
۳۵. حاجی‌حسینی٬ رضا
۳۶. حاجی‌زاده٬ مولود
۳۷. حائری‌نژاد٬ فرید
۳۸. حضرتی٬ غزل
۳۹. حسین‌زاده٬ محبوبه
۴۰. حسینی‌پژوه٬ آرش
۴۱. حقیقت‌نژاد٬ رضا
۴۲. حیدریان٬ جواد
۴۳. خامسیان٬ علی‌رضا
۴۴. خانکی٬ رضا
۴۵. خدابخش٬ سعیده
۴۶. خردپیر٬ علی
۴۷. خسروی٬ مازیار
۴۸. خوارزمی٬ مهراوه
۴۹. خیری٬ همایون
۵۰. دوستدار٬ نعمیه
۵۱. دهقان٬ علی
۵۲. دیلقمانی٬ آرزو
۵۳. ذاکری٬ بابک
۵۴. راد٬ نیما
۵۵. رافت٬ احمد
۵۶. رستگار٬ علی
۵۷. رسول‌پور٬ سامان
۵۸. رسولی٬ نرگس
۵۹. رضوی٬ علی
۶۰. رفیع‌زاده٬ شهرام
۶۱. رفیعی٬ رضا
۶۲. رمضان‌زاده٬ فیروزه
۶۳. روزبه٬ اردوان
۶۴. رهبر٬ محمد
۶۵. ریاحی٬ طاهره
۶۶. سراب‌پور٬ سونیتا
۶۷. سرمدی٬ پرستو
۶۸. شبانی٬ مریم
۶۹. شجاعی٬ میترا
۷۰. شجاعیان٬ رضا
۷۱. شعاعی٬ حنیف
۷۲. شمس٬ سعید
۷۳. صارمی٬ نیوشا
۷۴. صدر٬ بنیامین
۷۵. صدیق٬ رضا
۷۶. صف‌سری٬ بیژن
۷۷. صمدبیگی٬ بهروز
۷۸. طباطبایی٬ ریحانه
۷۹. عالمی٬ پوریا
۸۰. عرب‌سرخی٬ ساجده
۸۱. علوی٬ حسین
۸۲. علی‌پور٬ فرهمند
۸۳. علیجانی٬ ارشاد
۸۴. علی‌نژاد٬ مسیح
۸۵. عمادی٬ مهرداد
۸۶. غلامحسین‌پور٬ ماهرخ
۸۷. غیبی٬ رضا
۸۸. فخرایی٬ پویان
۸۹. فرهادیان٬ سروش
۹۰. قاضی٬ فرشته
۹۱. قجر٬ آیدا
۹۲. قریشی٬ کاوه
۹۳. قلمچی٬ احسان
۹۴. کاظمی٬ نازنین
۹۵. کاظمیان٬ مرتضی
۹۶. کشتکار٬ امید
۹۷. گنجی٬ رضا
۹۸. لطیفیان٬ علی‌رضا
۹۹. مازندرانی٬ احسان
۱۰۰. مافی٬ حمید
۱۰۱. متقی٬ امیر
۱۰۲. محرابی٬ احسان
۱۰۳. محمدی٬ حسن
۱۰۴. محمدی٬ ملیحه
۱۰۵. مدرس‌علوم٬ مژگان
۱۰۶. مزروعی٬ حنیف
۱۰۷. مطلق٬ نفیسه
۱۰۸. ملک‌محمدی٬ لیلا
۱۰۹. منتظری٬ جواد
۱۱۰. موسوی٬ پژمان
۱۱۱. مومنی٬ مینو
۱۱۲. میرابراهیمی٬ روزبه
۱۱۳. میردامادی٬ سید سراج‌الدین
۱۱۴. ناعمه٬ مرتضی
۱۱۵. نجاتی٬ محمدحسین
۱۱۶. نجفی٬ مجتبی
۱۱۷. نوربخش٬ شاهین
۱۱۸. نورانی نژاد٬ حسین
۱۱۹. نیستانی٬ مانا
۱۲۰. همتی٬ شهرزاد
۱۲۱. یزدان‌پناه٬ محمدرضا

۳ دیدگاه

گفتگوی جرس با خانواده دو روزنامه نگار دربند؛ سالهاست که مطبوعات در ایران جایگاه ویژه خود را ندارد

در حالی روز جهانی مطبوعات را پشت سر گذاشتیم که بسیاری از اهالی قلم و مطبوعات در زندان بسر می برند. عیسی سحرخیز، احمد زید آبادی، علیرضا رجایی، کیوان صمیمی، بهمن احمدی امویی، مسعود باستانی، نازنین خسروانی، مزدک علی نظری، مهدی محمودیان، محمد صادق کبودوند، سیامک قادری، فرشاد قربان پور ،حشمت الله طبرزدی، علی ملیحی، رضا انصاری راد، ابوالفضل عابدینی، مهران فرجی، فریدون صیدی راد، سعید متین پور و...از جمله روزنامه نگارانی هستند که به جرم نوشتن و آگاهی رساندن به حبس های غیرعادلانه محکوم شده اند.
 جرس به جمع خانواده های مهندس حشمت الله طبرزدی و مزدک علی نظری دو روزنامه نگار دربند می رود و پای صحبت ها و گلایه های آنان از شرایط بسته کشور می نشیند که متن آن در پی می آید:
مهندس حشمت الله طبرزدی دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران و مدیر مسئول چندین نشریه توقیف شده دانشجویی است که به رغم مشکلات جسمانی در سن 54 سالگی در زندان رجایی شهر بسر می برد.
حشمت الله طبرزدی: رفتار خرد ستیز حکومت، جامعه ایران را در آستانه فروپاشی قرار داده است.

مهندس طبرزدی در طی دو سال و اندی که در زندان بسر می برد بدلیل شرایط نامناسب زندان و عدم توجه مسئولین نسبت به سلامت زندانیان، چندین بار دچار حمله قلبی و به درمانگاه زندان رجایی شهر کرج منتقل گردیده است.
محبوبه علی نقیان همسر طبرزدی در خصوص آخرین وضعیت او به "جرس" می گوید: "همسرم الان بخاطر مشکلات جسمانی زیادی که دارند، دارو مصرف می کنند. این دو سال اخیر هم دچار فشار خون شده اند که باید تحت نظر پزشک باشند اما متاسفانه هنوز با درخواست مرخصی استعلاجی موافقت نکرده اند. اما با تمامی این مشکلات وضعیت روحی ایشان خیلی خوب است و تغییری در مواضع و روحیه بالایی که داشتند ایجاد نشده است."
حشمت‌الله طبرزدی شش دی ماه 88 و به فاصله کوتاهی از حوادث این روز (عاشورا) بازداشت و به سلول‌های انفرادی بندهای امنیتی 209 و 240 زندان اوین منتقل و تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او پس از انتقال به بند عمومی زندان اوین، در اردیبهشت‌ ماه 89همزمان با اعتراض به اعدام پنج زندانی سیاسی از جمله فرزاد کمانگر (معلم کرد)، جهت محدودیت بیشتر به زندان رجایی‌شهر کرج تبعید شد.
وی مدیر مسئول نشریات «پیام دانشجو» ، «ندای دانشجو»،«هویت خویش» و «گزارش روز» بود. هفته نامه پیام دانشجو در سال‌های میانه دهه هفتاد افشاگری‌های گسترده‌ای پیرامون فساد اقتصادی و سیاسی در بدنه جمهوری اسلامی منتشر ساخت و پس از چند نوبت توقیف، لغو امتیاز شد.
حسین طبرزدی فرزند این روزنامه نگار دربند با اشاره به فعالیت های مطبوعاتی پدر خود تصریح می کند: "سال هفتاد و سه پیام دانشجو به مدیر مسئولی پدر به مدت پنج سال توقیف شد و بعد از آن لغو امتیاز شد. ماهنامه "ندای دانشجو" بخاطر دیدگاههای انتقادی که داشت توقیف گردید. پس از آن "هویت خویش" را توقیف کردند و بعد امتیاز "گزارش روز" را لغو کردند که اینها تنها مطبوعاتی نبودند که توقیف و تعطیل شدند بلکه تمام نشریات انتقادی به همین سرنوشت دچار شدند....متاسفانه سالهاست که مطبوعات در ایران جایگاه ویژه خود را ندارد و اساسا مطبوعاتی دیگر نداریم و هر چه هست در دست افراد خاصی قرار دارد. اما ما افتخار می کنیم که افرادی همانند پدرم پای حرفهای خود ایستاده اند و امیدواریم روزی برسد که مطبوعات به جایگاه اصلی خود بازگردد و مردم بتوانند حرفهای خود را بزنند."
مهندس طبرزدی در یادداشتی از داخل زندان با بیان این مطلب که "رفتار خرد ستیز حکومت در امور داخلی و حوزه بین المللی، جامعه ایران را در آستانه فروپاشی قرار داده و دیر یا زود این حاکمیت "غیر" مردمی در بن بست تاریخی قرار خواهد گرفت"، خاطرنشان کرده است که سرنوشت حکومت جمهوری اسلامی، جدای از سرنوشت حکومت هایی همچون شوروی، یوگسلاوی و آفریقای جنوبی نخواهد بود.
حسین طبرزدی می افزاید: "پدر با تمام این فشارها در جریان تمام مسائل سیاسی هستند و مطالعات خودشان را دارند و سعی می کنند اطلاعاتشان را به روز نگه دارند. ایشان اهمیت زیادی هم به تاریخ روزهای بزرگ از جمله روز جهانی آزادی مطبوعات می دهند و حتی اگر محدودیت نداشتند و می توانستند قلم بزنند برای چنین روزی مطلبی می نوشتند، اما در زندان این شرایط فراهم نیست. قطعا این محدودیت ها باعث نخواهد شد از آن خواسته های آزادی خواهانه ای که دارند کوتاه بیایند. به هر حال این فشارهایی که طی این سالها بر او وارد آمده و همچنان هم ادامه دارد، نمی توانند پدر و این عزیزان دربند را بشکند و اهداف آنها بالاتر از این است که با اینگونه فشارها سرکوب شود."
وی خاطرنشان می کند: "مسلم است که سرکوب همیشه بر علیه آزادی خواهان و حق طلبان بوده است و می بینیم که زندان ها از افرادی با سنین کم تا سن بالا پر شده است، از آقای باستانی تا پدر من یا حتی زندانیان عقیدتی که سالیان سال است و در عرصه مطبوعات فعالیت می کردند در زندان هستند. همه خوب می دانیم که راه آزادی را هیچ کس نتوانسته است، ببندد و هدف خطیری که این دوستان دارند همیشه پر رهرو خواهد بود."
همسر حشمت الله طبرزدی پیش از این در گفتگو با خبرنگار جرس گفته بود: "آقای طبرزدی ده ، یازده سال در زندان بودند و دوباره در زندان هستند، برای چه؟ فقط برای ابراز عقیده و دلسوزی برای کشور و مردم ایران، فقط برای فراهم آوردن آزادی برای هموطنان خود. اگر می گویند که آقای طبرزدی و امثال او اشتباه می کنند و حرفهایشان بر حق نیست چرا با آنها گفتگو نمی کنند؟ چرا به جای آوردن آنها به پای میز بحث و گفتگو، آنها را به سلولهای انفرادی می اندازند و حکمهای طویل المدت برایشان صادر می کنند؟ بخدا با سرکوب و فشار بر این منتقدان شرایط بدتر خواهد شد و نتیجه ای بدست نخواهند آورد زیرا امثال آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان و اعتقاد دارند و تا برقراری آزادی کوتاه نخواهند آمد."
مزدک علی نظری روزنامه نگار محبوس دیگری است که هفته گذشته با عدم تمدید مرخصی به زندان بازگردانده شد.
مزدک علی نظری: استواری مردان و زنان روشنفکر و آزاده از توان تمام شکنجه گران بیشتر است.

مادر مزدک علی نظری در این زمینه می گوید: "مزدک از بیست مهر ماه سال گذشته در زندان است و فقط یکشنبه گذشته به مرخصی آمد اما با تمدید مرخصی موافقت نکردند و دوباره به زندان بازگردانده شد...( در این لحظه بغض این مادر دلتنگ شکست و قادر به ادامه صحبت نبود و با پدر مزدک گفتگو را ادامه دادیم.)
سرهنگ نظری پدر مزدک در ادامه اینچنین می گوید: "من همیشه به همسرم می گویم که ما نگرانی نداریم که مزدک به زندان برود زیرا او راه خود را انتخاب کرده و درست هم انتخاب کرده است. همه می دانند که مزدک بی گناه در زندان است. روزهای دوشنبه ما بسختی به ملاقات می رویم زیرا مادر مزدک الان مریض است و آرتوروز و پادرد شدید دارد و پله ها را بسختی برای چند دقیقه دیدن روی مزدک بالا و پایین می رود. تمام این عزیزان به ناحق زندانی شده اند وقتی به ملاقات می رویم نگرانی و گرفتاری های خانواده ها را می بینیم که همه چطور اسیر شده اند."
علی نظری، روزنامه نگار زندانی، در بهمن ماه سال 88 پس از تحمل بیش از 3 ماه انفرادی بطور موقت آزاد شد اما از شعبه 28 دادگاه انقلاب و توسط قاضی مقیسه به تحمل سه سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم گردید.
سرهنگ نظری اضافه می کند: "مزدک سه ماه در انفرادی نگهداری شده است و ما می خواستیم طبق قانون از آن استفاده کنیم تا در دوران محکومیتش حساب شود اما تاکنون به نتیجه نرسیده ایم. (وضعیت وکلای پرونده مزدک هم اینطور است که خانم پراکند مجبور به ترک کشور شد و آقای سلطانی را هم که به زندان انداختند...)
در آستانه دوازدهم اردیبهشت ماه، مصادف با سالگرد ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، مزدک علی نظری که از نوادگان این مبارز ملی است، در پیامی نوشته است: " درست روز اول ماه مه سال 1896، تقدیر چنین بود که جد شهیدم "میرزا رضا کرمانی" به نیابت تمام مبارزان و روشنفکران زمان مجاهدت کند و تیشه به ریشه ظلم بکوبد. آن گلوله آتشین که صد و هفده سال پیش سینه "ناصرالدین شاه قجر" را شکافت و به کام سلطان صاحب قران شرنگ مرگ ریخت، "نه" بزرگی به حکومت جور بود که به اقتضای زمانه با سرب داغ به زبان آمد. از آن روزگار سال ها گذشت اما ثمره آن رشادت ها اندک اندک به بار نشست؛ و یک قرن بعدتر برای این کوچک ترین نواده میرزا رضا کرمانی نامی نیک و بی شک روزگاری نه تاریک میراث ماند. امروز بازمانده آن شیخ شاه کش با اسلحه وداع کرده و شیفته "گفتگو"ست. بی شک استواری مردان و زنان روشنفکر و آزاده از توان تمام شکنجه گران بیشتر است."
سرهنگ نظری با اشاره به این نامه خاطرنشان می کند: "مزدک از طرف مادری به میرزاده کرمانی می رسد و دوست داشت که دوازده اردیبهشت بیرون باشد تا در مراسم تقدیر از جدش شرکت کند اما نگذاشتند و او این نامه را نوشت."
مزدک علی نظری دانشجوی اخراجی رشته ادبیات از دانشگاه اراک می باشد که علاوه بر سردبیری سایت خبرنگاران صلح با روزنامه های شرق، اعتماد ملي، اعتماد، ايران، ايران ورزشي، خبرورزشي، جهان فوتبال و هفته نامه هاي تماشاگران، نسيم، ايران دخت، یک هفتم، فرهیختگان، سینما و روزنامه الكترونيكي جهان ورزش بطور آزاد همکاری داشته است.
پدر این روزنامه نگار با اشاره به علایقه فرزندش برای نوشتن می گوید: "مزدک وقتی از سربازی برگشت فعالیت های روزنامه نگاری خود را آغاز کرد و خیلی به نوشتن و عرصه مطبوعات علاقه داشت. البته ناراحت بود و می گفت آن آزادی بیان را در نوشتن نداریم اما علاقه زیادی داشت. الان هم روحیه خیلی خوبی دارد و خودش می گوید در زندان همه دکتر و دانشگاهی هستند و در کنار هم این روزهای سخت را با صبوری و پایداری می گذرانند. ما فقط از مقامات بالا می خواهیم آزادی دهند تا این عزیزان بدون دغدغه بتوانند با مردم حرفهایشان را بزنند و بنویسند."
مزدک‌علی نظری در سال 86، از جمله برندگان جایزه "یار قلم" بود. این جایزه به یاد مهران قاسمی، روزنامه‌نگار فقید ایرانی، به پنج خبرنگار برتر سال داده شد.