جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

زندان‌های جمهوری اسلامی قربانی می‌گیرد



آموخته‌ام، ببینم ندیده‌ها را ، بشنوم نشنیده‌ها را، بدانم ندانسته‌ها را، بفهمم دوست داشتن‌ها و تنفرها را، تصمیم بگیرم، عمل کنم و محکم بایستم. خواستم سکوت کنم سخنی نگویم نشد، دیدم که در این زمانه سکوت گناه است، گناه هم انجام ندادن کار نیک است آری سکوت گناه است! در زمانی که دختران و زنان ما به جای نوازش و محبت، باتوم و خشونت نصیبشان می‌شود، زمانی که انسان‌ها به جرم گفتن حقایق در زندان‌ها هستند، زمانی که خون هم میهنان خاک میهن را سرخ می‌کند، زمانی که دروغ و ریا با ظلم خود را به مردم تحمیل می‌کند سکوت جایز نیست، سکوت گناه است».
این بخشی از دست‌نوشته حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس، دانشجو و فعال حقوق بشر در وبلاگ خود با نام "رسوای زمانه" است که این روزها با وجود شدت بیماری و وضعیت جسمی نامناسب در زندان اوین، در اعتراض به وضعیت بد جسمانی و عدم رسیدگی پزشکی دست به اعتصاب غذا زده؛ خطر مرگ هر لحظه این زندانی سیاسی را تهدید می کند و این موضوع بر شدت نگرانی خانواده و دوستان حسین رونقی ملکی افزوده است.
در مکالمه تلفنی کوتاهی که روز گذشته از طرف ماموران امنیتی ترتیب داده شده بود حسین رونقی ملکی به پدر و مادر خود گفته که «به علت حضور شما در تهران و آمدن‌تان از شهرستان به اینجا برای پیگیری کارهای من، تحت فشار هستم و می خواهند به شما بگویم تا به شهرستان برگردید».
گویا سرفه های شدید و پی در پی وی به گونه‌ای بوده که گفته‌های‌اش را غیر قابل فهم کرده و مکالمه کوتاه تلفنی آنها را با مشکل مواجه کرده است.
پدر حسین رونقی ملکی نیز در گفتگو با رسانه ها اعلام کرده که «حسین گفته است که بازجویان می خواهند با عدم رسیدگی پزشکی او را بکشند».
این چهارمین اعتصاب غذای حسین رونقی ملکی در طی دوران بازداشت وی از سال 88 تاکنون است و به گفته پزشکان در خارج از زندان که پرونده پزشکی وی را دیده‌اند، حسین رونقی ملکی با این اعتصاب غذا به استقبال مرگ می‌رود.

در ادامه‌ی دیگر حوادث تلخ
اخبار نگران کننده در مورد وضع رونقی ملکی در شرایطی منتشر می شود که طی روزهای گذشته منابع حقوق بشری گزارش های ناگواری از مرگ 7 تن از زندانیان زندان رجایی شهر کرج مخابره کرده‌اند.
علت مرگ سه تن از این زندانیان طی که یک هفته ی گذشته در زندان رجایی شهر کرج جان خود را از دست داده اند «سکته» عنوان شده که در میان آن‌ها نام منصور رادپور ، زندانی سیاسی نیز به چشم می‌خورد.
رادپور که به علت شکنجه‌های فیزیکی طولانی مدت از ناراحتی‌های جسمی متعددی از جمله ناراحتی ریوی و خونریزی معده رنج می‌برد، بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ در جاده چالوس توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و پس از ماه ها شکنجه و فشار از سوی ماموران امنیتی طی دو حکم جداگانه در شعب ۱ و ٨ دادگاه انقلاب اسلامی کرج، به اتهامات «اقدام علیه امنیت ملی» و «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» مجموعا به هشت سال زندان محکوم شده بود.
برخی منابع خبری گزارش داده‌اند که در هفته گذشته، حال منصور رادپور سه بار بد شده بود و بیمارستان و بهداری زندان باز هم صرفا به تجویز مسکن و ارام بخش و قرص ضد حساسیت اکتفا کرده و گفته بودند که مورد خاصی نیست.
وقتی وضع در مورد زندانیان سیاسی که پیگیر حقوق انسانی و قانونی و اساسی خود هستند و از حمایت نهادهای حقوق بشری برخوردار، و تهدیدها و محدودیت ها علیه آنان، در رسانه ها بازتاب می یابد، چنین ناگوار و نگران کننده است، قابل پیش بینی خواهد بود که زندانیان عادی، به ویژه در بازداشتگاه های دور از مرکز و زندان های شهرستان ها، به چه میزان دردناک و غیرانسانی و فجیع است.

رئیس سازمان زندان‌ها: «اعتصاب غذا، دروغ است»
مرگ منصور رادپور بر اثر عوارض شکنجه های طاقت فرسا در طول دوران بازداشت وی و اعلام اعتصاب غذا از سوی حسین رونقی ملکی در حالی صورت گرفته که چندی پیش رئیس سازمان زندان های کل کشور، «وجود زندان های غیررسمی، اعتصاب غذای زندانیان و شکنجه در زندان های ایران» را به طور کلی انکار کرد.
غلامحسین اسماعیلی شکنجه در زندان را «یکی از دروغ های شاخ‌دار» دانسته و گفته بود: «در زندانهای جمهوری اسلامی شکنجه معنا و مفهوم ندارد و این از افتخارات زندان ها است».
با این حال پس از وقایع انتخابات جنجالی سال ۸۸ که منجر به بازداشت تعداد زیادی از فعالین سیاسی و روزنامه نگاران شد، بارها نامه هایی از سوی این زندانیان سیاسی و یا خانواده های آنها مبنی بر ضرب و شتم شدید و اعمال شکنجه های جسمی و روحی به این زندانیان منتشر شده است.
اما غلام حسین اسماعیلی گزارش های منتشر شده درباره اعتصاب غذای زندانیان را «تبلیغاتی» دانسته و گفته بوداست: «در بسیاری از موارد زندانی نه اعتصاب کرده و نه قصد اعتصاب غذا دارد، از بیرون زندان برایش اعتصاب غذا می سازند و رسانه های بیگانه آن را در بوق و کرنا می کنند».
مرگ زندانیان بر اثر اعتصاب غذا
تکذیب اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان های ایران از سوی رئیس سازمان زندان‌ها اندکی پس از آن صورت گرفت که ۲۱ خرداد ماه سال جاری «هدی رضازاده صابر» زندانی سیاسی که در ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ در اعتراض به مرگ مشکوک هاله سحابی در مراسم تشییع جنازه پدرش عزت‌الله سحابی دست به اعتصاب غذا زده بود و پس از انتقال از زندان به بیمارستان مدرس بر اثر نارسایی قلبی درگذشت.
برخی منابع خبری، علت مرگ هدی صابر را ضرب و شتم از سوی ماموران امنیتی زندان اوین در بهداری این زندان و عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت وخیم وی عنوان کرده بودند.
۲۸ خرداد ۱۲ نفر از زندانیان سیاسی زندان اوین و 6 نفر از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به جان باختن هدی صابر و هاله سحابی، با انتشار بیانیه ای دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند.
زندانیان اعتصاب کننده با بیان اینکه جان باختن هدی صابر، نظام جمهوری اسلامی را با «چالش مشروعیتی بزرگ» مواجه کرده است، «حبس او به مدت ده ماه بدون محکومیت و هر قرار قانونی و کاملا خودسرانه و جبارانه» و «رفتار سهلانگارانه و مغرضانه در برابر آثار اعتصاب غذای او به همراه ضرب و شتم که منجر به شهادت مظلومانه اش شد» را از جمله دلائل این چالش دانستند.
پیش از این در هشتم مرداد سال ۱۳۸۵ نیز اکبر محمدی از فعالین دانشجویی بازداشت شده در حوادث ۱۸ تیر ماه ۷۸ که در اعتراض به دستگیری مجدد و توقف وضعیت وخیم درمانی، اقدام به اعتصاب غذای نامحدود کرده بود در زندان اوین درگذشت.
اکبر محمدی در سال ۷۸ به همراه برادرش منوچهر محمدی و تعداد زیادی از دانشجویان در طی اعتراضات دانشجویی کوی دانشگاه تهران دستگیر و در دادگاه ویژه انقلاب به اعدام محکوم شد، اما پس از چندی حکم او به ۱۵سال حبس تقلیل یافت.
محمدی نیز پس از 9 روز اعتصاب غذا در زندان اوین درگذشت و ماموران جسد این دانشجوی زندانی را در میان غم و اندوه خانواده اش در شهر آمل تحت تدابیر شدید امنیتی دفن کردند.
زندانیان سیاسی بیمار، محروم از مراقبت‌های پزشکی
وضع نامناسب زندان های جمهوری اسلامی که فاقد امکانات رفاهی و درمانی مناسب است و از سوی دیگر تغذیه نامناسب، عدم دسترسی مداوم به هوای آزاد به ویژه برای زندانیان سیاسی و عقیدتی که ماه ها در بندهای مخوف امنیتی تحت بازجویی های پی در پی و فشارهای جسمی و روحی طاقت فرسا قرار دارند سبب شده تا طی سال های اخیر اخبار متعددی از وخامت حال زندانیان سیاسی و عدم رسیدگی پزشکی از سوی مسوولان زندان گزارش شود.
در 25 خردادماه سال گذشته تصویری از نامه سلیمانی مدیرکل سازمان زندان‌ ها در رسانه ها منتشر شد که در آن  از مدیران زندان های تحت امر خود خواسته بود تا «با افزایش سخت‌گیری بر زندانیان در خصوص نیازهای پزشکی» از طریق عدم ارائه داروی بی‌رویه و اعزام غیرضروری زندانیان به مراکز پزشکی» به مدیریت منابع مالی بپردازند.
عدم رسیدگی حداقلی پزشکی به زندانیان سیاسی در طی سالهای اخیر باعث مرگ زندانیانی همچون عبدالرضا رجبی، ولی الله فیض مهدوی، اکبر محمدی، امیدرضا میرصیافی، محسن دگمه چی، حسن ناهید، البرز قاسمی، و هدی صابر شده است.
همچنین در حال حاضر زندانیان سیاسی بسیاری مانند حامد روحی‌نژاد، حسین رونقی ملکی، مهدی کوهکن قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، و عبدالله مومنی از عدم رسیدگی لازم پزشکی در رنج هستند.
طی هفته های گذشته قاسم شعله سعدی استاد حقوقدان به دلیل عدم رسیدگی پزشکی با خطر «فلج شدن» در زندان رو به رو گردید. همچنین  کیوان صمیمی زندانی سیاسی که برای معالجه خود مدتی را در بیمارستان «امام خمینی» بستری بود در حالی به زندان رجایی شهر بازگردانده شد که آزمایش ها و دوره درمانی وی هنوز به اتمام نرسیده بود.
کیوان صمیمی فعال ملی-مذهبی و از حامیان مهدی کروبی در انتخابات ۱۳۸۸ از بیماری حاد کبد رنج می برد و با وجود این، مسئولان زندان و نیروهای امنیتی از اعزام وی بیمارستان تا مدت ها خودداری کرده بودند.
پیش از وی نیز مسعود باستانی و مهدی محمودیان از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج هر سه به دلیل وخامت اوضاع جسمی و بیماری شدید به بیمارستان منتقل شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند در میانه دوره درمانی خود به زندان بازگردانده شدند.
هم اینک عیسی سحرخیز و محسن امین زاده در بخش ویژه یکی از بیمارستان های تهران بستری و تحت مراقبت هستند. با وجود تایید پزشکی قانونی و تاکید بهداری زندان، مقام های امنیتی و قضایی مسلط بر پرونده، از اعطای مرخصی و ادامه درمان آنها در منزل و بیمارستان بدون سقف زمانی، پرهیز می کنند.
در 23 اردیبهشت ماه سال 90 تعداد ۲۶ نفر از زندانیان سیاسی حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری در نامه ای خطاب به «ریاست هیات نظارت مرکزی برحسن اجرای قانون احترام به آزادی های مشروع و حفظ حقوق شهروندی» نوشته بودند: «شکنجه های روحی و فیزیکی، فحاشی های شرم آور نسبت به ما و خانواده و عزیزان ما و طرح اکاذیبی چون روابط غیر اخلاقی در غالب بازجویی ها به کرات انجام شده است».
«بازجویی های بسیار طولانی در نیمه شب و تکراری به مدت چند ماه، ضرب و شتم شدید منجر به صدمه های شدید جسمی، حتی تهدید به تعرض جنسی و تهدید به دستگیری اعضای خانواده و گاه دستگیری آنان برای تحت فشار قرار دادن متهم، محرومیت از خواب، عدم توجه به بیماری و درد متهم» برخی از شکل های متداول شکنجه زندانیان حوادث بعد از انتخابات است که در نامه های پی در پی زندانیان سیاسی خطاب به مقام‌های قضایی و شخص رهبر جمهوری اسلامی ایران عنوان شده است.
محبوس ساختن غیرقانونی کنشگران سیاسی و مطبوعاتی و مدنی بجای خود، اقتدارگرایان حاکم از اجرای قوانین زندان و رعایت ملاحظات حداقلی انسانی در مورد اسرای خود نیز پرهیز می کنند. جان زندانیان سیاسی در زندانهای استبداد دینی به شکل مضاعفی تهدید می شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر