جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

ریس ارلیش روزنامه نگار امریکایی در گفت و گو با جرس: تهدید حکومت ایران متوجه مردم این کشور است

ریس ارلیش که از سال 1987 رویدادهای خاورمیانه را به عنوان روزنامه نگار دنبال می کند در سال 2005 همراه با شان پن، هنرپیشه معروف امریکایی سفری به تهران داشت. انتشار کتاب " دستور کار؛ ایران-  واقعیت سیاست امریکا و بحران خاورمیانه" حاصل آن سفر است. " هدف؛ عراق- آنچه رسانه های خبری به شما نگفتند" کتاب دیگر اوست که در سال 2003 با همکاری نورمن سولومون منتشر شد. ارلیش، کار روزنامه نگاری خود را از سال 1968 شروع کرد و برای مدت ده سال به تدریس روزنامه نگاری در دانشگاههای سن فرانسیسکو و کالیفرنیا اشتغال داشت. کارهای او در  نشریاتی چون " مادر جونز"، " دالاس مورنینگ نیوز"، " سن فرانسیسکو کرونیکل"، رادیو کانادا" و "ان پی آر"( رادیوی عمومی امریکا) منتشر می شود.
 او در باره فشار امریکا و غرب به ایران برای توقف غنی سازی اورانیوم می گوید :"هیچ کشوری در استفاده از انرژی اتمی از حق خود دایر بر غنی سازی اورانیوم نخواهد گذشت و اگر کسی مثلا به ایالات متحده امریکا توصیه کند که از این حق خود صرف نظر کند بیشتر در حد یک شوخی به آن توجه خواهد شد. حال چرا باید آمریکا چنین خواسته ای از ایران داشته باشد"؟
او در باره بحث های جاری در امریکا مبنی بر اینکه ایران یک تهدید امنیتی برای امریکاست می گوید:"این یک واقعیت است که مردم آمریکا ازسوی ایران تهدید نمی شوند؛ چه تهدید نظامی، چه اقتصادی و چه سیاسی.حکومت ایران بیش از آنکه تهدیدی برای امنیت مردم امریکا باشد، یک تهدید امنیتی برای مردم خود ایران است".
او تاکید می کند که افزایش قدرت منطقه ای ایران و بهای نفت نمی تواند دلایل قانع کننده ای برای نادیده گرفتن نقض شدید حقوق بشر توسط دولت ایران و رفتار این حکومت با مردم خود باشد. اما در عین حال با تاکید بر اینکه رفتارهای امریکا نمی تواند توجیه کننده سرکوب مردم ایران توسط حکومت باشد می گوید: " نارضایتی مردم ادامه دارد و من شک ندارم که مردم ایران زمانی یک حرکت فراگیر و اعتراضی دیگر علیه حکومت خواهند داشت".
او در باره تحریم های اخیر امریکا می گوید تحریم های امریکا نه تنها هدفمند نیست بلکه تحریم های کوری است که همه مردم را تحت تاثیر قرار می دهد. ارلیش اشتباه فاحش حکومت ایران در روی آوردن به اقتصاد نو لیبرالی ( خصوصی سازی و حذف سوبسید) را دلیل مضاعفی برای سخت شدن شرایط معیشتی مردم ایران می داند.
مشروح گفت و گو با ریس ارلیش، روزنامه نگار امریکایی را در ادامه بخوانید:
 آغاز دوباره گفت و گو های ایران با گروه پنج به علاوه یک، واکنش های متفاوتی را در بین تحلیلگران امور ایران در امریکا به دنبال داشت. برخی چون استفن کینزر می گویند " پذیرفتن ایران به عنوان یک قدرت هسته ای اجتناب ناپذیر است". گروه دیگری همچون باربارا اسلی وین بر این باورند که " طی سی و سه سال گذشته سیاست واشنگتن، مهار ایران بوده و در آینده نیز همین سیاست در مورد ایران اتمی دنبال خواهد شد". اما برخی دیگر مانند پیتر هیوسی معتقدند که "سیاست مهار،کارآیی نخواهد داشت زیرا تهدید ایران علیه امنیت ملی امریکا را افزایش خواهد داد و باید قبل از آنکه دیر شود دست به کاری زد". شما به عنوان کسی که رویدادهای ایران را دنبال می کنید در این باره چه نظری دارید؟
 تا آنجا که به انرژی اتمی مربوط می شود باید بگویم که اگر ایالات متحده و اروپا از این انرژی استفاده می کنند- که البته من با آن مخالفم- ایران نیز حق دارد که ازاین انرژی استفاده کند. باید به این نکته توجه داشته باشیم که وقتی بحث استفاده از انرژی اتمی مطرح می شود ، توانایی غنی سازی اورانیوم نیز بخشی ازآن است که به عنوان حق همه ی کشورها مورد پذیرش واقع شده است . هیچ کشوری در استفاده از انرژی اتمی از حق خود دایر بر غنی سازی اورانیوم نخواهد گذشت و اگر کسی مثلا به ایالات متحده امریکا توصیه کند که از این حق صرف نظر کند بیشتر در حد یک شوخی به آن توجه خواهد شد. حال چرا باید آمریکا چنین خواسته ای از ایران داشته باشد؟ باید این نکته را نیز اضافه کنم که دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و اسراییل اعلام کرده اند که ایران سلاح اتمی در اختیار ندارد و سالها با تولید چنین سلاحی فاصله دارد. مسأله اصلی این نیست که آیا ایران می خواهد به یک قدرت هسته ای با توانایی های تولید سلاح اتمی تبدیل شود. مسأله اصلی درواقع این است که آمریکا و اسراییل در تلاشند تا در دستیابی ایران به منافعش به عنوان یک قدرت منطقه ای، مانع ایجاد کنند.



آیا گفت و گوهای ایران با گروه پنج به علاوه یک که دور دوم آن قرار است در بغداد دنبال شود، خطر بروز جنگ را برطرف خواهد کرد؟
این مساله بستگی به موضع آمریکا دارد. من بر این باورم که اگر ایالات متحده حق ایران دایر بر غنی سازی اورانیوم را به رسمیت بشناسد، دستیابی به یک نتیجه مثبت امکان پذیر خواهد بود. ولی تا زمانی که آمریکا بر این نکته تأکید می کند که ایران نمی تواند خود نسبت به غنی سازی اورانیوم اقدام کند و این سوخت تنها باید از کشوردیگری وارد شود - که پذیرش آن در واقع به مثابه خودکشی برای هر کشوری است- نتیجه مثبتی حاصل نخواهد شد.

برخی تحلیلگران امور ایران براین باورند که حمله ی اسرائیل در واقع ایران را بیشتر به سوی استفاده از سلاح هسته ای سوق خواهد داد نظر شما چیست؟
تاکنون که هیچ نشانی دال بر نظامی بودن برنامه هسته ای ایران ارائه نشده است . آژانس بین المللی انرژی اتمی سؤالاتی را در این زمینه مطرح کرده و مدارکی را نیز در مورد فعالیت هایی که در گذشته انجام شده ارائه داده است ولی سازمان سیا وحتی سازمان اطلاعاتی اسرائیل، موساد، نیز بر این باورند که ایران فاقد برنامه نظامی درتاسیسات هسته ای خود است. بنابراین بمباران و حمله اسراییل اقدامی کاملاً شرم آور خواهد بود وعلاوه بر آن به هیچ وجه مانع ایران در تبدیل شدن به یک قدرت هسته ای نظامی نخواهد شد. به نظر من چنین حمله ای در صورت وقوع، نه برای از بین بردن برنامه سلاح هسته ای ایران بلکه برای تضعیف حزب الله، سوریه و دیگر متحدان ایران انجام خواهد شد. به همین دلیل من معتقدم که علی رغم اظهارات جنگ طلبانه ای که می شنویم، حداقل در حال حاضر اسرائیل دست به حمله ی نظامی علیه ایران نخواهد زد بلکه به راه های دیگری همچون نفوذ ویروس های کامپیوتری، سوءقصدهای هدفمند و اقداماتی نظیر آن متوسل خواهد شد. به اعتثقاد من ایالات متحده به اسراییل اجازه حمله نظامی علیه ایران را نخواهد داد.

به نظر می رسد که در ورای این همه هیاهو و تهدید برای جنگ، نیات دیگری نهفته نباشد. به نظر شما نیت واقعی اسرائیل از این تهدیدات و اعمال فشار برای جنگ چیست؟
اسرائیلی ها همه چیز را به مبارزه خود علیه فلسطینی ها و دولت هایی که در منطقه از آنها حمایت می کنند ربط می دهند. اسرائیل در سال ۲۰۰۶ در جنگ با حزب الله شکست خورد و گفته شد که دلیل آن حمایت تسلیحاتی ایران از حزب الله از طریق سوریه بوده است. زمانی گفته می شد که فلسطینی ها از حمایت مالی ایران برخوردار هستند که در حال حاضر کمتر به آن می پردازند. به عبارت دیگر،اسراییلی ها همواره یک قدرت خارجی را مسئول مساله فلسطین دانسته اند. سال ها مصر را مقصر می دانستند، مدتی سوریه و زمانی عراق،سازمان آزادیبخش فلسطین، لبنان و ... مسئول این مشکلات معرفی می شدند. آنها همواره خواسته اند که یک قدرت خارجی را به خاطر ادامه مقاومت فلسطینی ها در برابر اشغال مورد مؤاخذه قرار دهند. مذمت ایران نیز بخشی از همین سیاست همیشگی تل آویو است. مقامات اسراییلی معتقدند که اگر ایران به حمایت خود از حزب الله خاتمه دهد آنها قادربه شکست آن خواهند بود. به همین دلیل اسراییل از برنامه هسته ای ایران به عنوان یک ابزار یا بهانه در ادامه سیاست های برون فکنانه خود استفاده می کنند. تل آویو به خوبی می داند که این موضوع در میان جامعه یهودیان در سراسر جهان بسیار مهم خواهد بود. البته اگر کشوری بخواهد واقعا از بمب اتمی استفاده کند و ده ها هزار نفر را ازبین ببرد شرایط کاملاً متفاوت خواهد شد. ولی اسرائیل از این مساله صرفاً استفاده ابزاری می کند و چنین اتفاقی حداقل تا سال های سال روی نخواهد داد. فراموش نکنیم که حدود بیست یا بیست و پنج سال است که اسراییل هشدار می دهد که ایران طی یکی دو سال دیگر به سلاح اتمی دست خواهد یافت اما هنوز ایران فاقد سلاح هسته ای است.

اجازه دهید به رابطه ایران و امریکا نیز بپردازیم. در امریکا همواره ازتهدید امنیت ملی ایالات متحده از سوی ایران سخن گفته می شود. مایلم از شما بپرسم که آیا تهدیدی که از سوی ایران متوجه امنیت ملی امریکاست یک تهدید نظامی است و یا بیشتر یک تهدید سیاسی است؟ 
به نظر من علی رغم آنچه اغلب بیان می شود، هیچ گونه تهدید امنیت داخلی ازسوی ایران برای مردم آمریکا وجود ندارد. این یک واقعیت است که مردم آمریکا ازسوی ایران تهدید نمی شوند؛ چه تهدید نظامی، چه اقتصادی و چه سیاسی.البته باید این واقعیت را نیز بپذیریم که ایران یک کشور قدرتمند در منطقه است و با نفوذی که در عراق به دنبال جنگ آمریکا علیه این کشور به دست آورده، قدرتمندتر نیز شده است. همچنین قدرت نسبی ایران در افغانستان نیز به دنبال اشغال این کشور توسط آمریکا بیشتر شده است. ایران همچنین در صدد است تا از قیام بهارعربی به نفع خود بهره برداری کند که چندان توفیقی در این زمینه نداشته است. این موارد به همراه موقعیت حساس ایران در جغرافیای سیاسی منطقه و توانایی ایران در تاثیرگذاری بر بازار نفت، امریکا را واداشته تا به اقداماتی برای کاستن از قدرت منطقه ای ایران روی آورد. حکومت ایران بیش از آنکه تهدیدی برای امنیت مردم امریکا باشد، یک تهدید امنیتی برای مردم خود ایران است. افزایش قدرت منطقه ای ایران و مساله نفت دلیل قانع کننده ای نیست که نقض شدید حقوق بشر توسط دولت ایران و رفتار این حکومت با مردم خود را نادیده بگیریم. مردم ایران در سال ۲۰۰۹ نشان دادند که قادرند علیه دولت خود قیام کنند و این ربطی به فشاری که ازسوی آمریکا، اسراییل یا دیگر کشورها به ایران اعمال می شود ندارد. دولت ایران هیچ تهدید امنیتی برای مردم آمریکا ندارد، بلکه تهدیدی امنیتی برای مردم خود ایران است.

ایران، طی سی سال گذشته همواره در مرکز سیاست خارجی ایالات متحده قرار داشته است. با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در امریکا مایلم این سئوال را مطرح کنم که در دور دوم ریاست جمهوری آقای اوباما و یا حضور میت رامنی در کاخ سفید به عنوان رئیس جمهوری جدید، شاهد چه تغییراتی در سیاست واشنگتن نسبت به ایران خواهیم بود؟
 من فکر نمی کنم درسیاست آمریکا نسبت به ایران در دور دوم ریاست جمهوری اوباما یا حضور هرشخص دیگری در کاخ سفید تفاوت قابل توجهی صورت گیرد. جمهوریخواهان و دموکرات ها روی بسیاری مسایل اتفاق نظر دارند؛ از جمله اینکه ایران تهدیدی برای امنیت داخلی امریکاست، تهران به دنبال تسلیحات اتمی است، دشمن قسم خورده اسراییل است و امثال اینها. اینها همه تبلیغات احزاب مختلف است تا افکار عمومی رابه سود خود متقاعد سازند. درواقع هر دو جریان دمکرات و جمهوریخواه در مورد ایران اتفاق نظر دارند و تنها ممکن است در روش ها و تاکتیک های انتخابی اختلاف نظر داشته باشند. تاکتیک هایی مثل تشدید یا تقلیل تحریم هایی که دولت اوباما اعمال کرده است یا تاکتیک روی آوردن یا کنار گذاشتن عملیات تروریستی مانند سوءقصد علیه دانشمندان هسته ای یا آلوده کردن شبکه های کامپیوتری ایران با ویروس . نکته ی جالب اینکه حتی تصوربازتابهای احتمالی روی آوردن ایران به هریک از این تاکتیک ها در مواجهه با امریکا هم دشوار است. اما وقتی امریکا و یا اسرائیل به چنین تاکتیک هایی روی می آورند گاه جنبه های زشت آن نادیده گرفته می شود و یا حتی مورد تحسین قرار می گیرند که رژیم ایران را بدون درگیر کردن نیروهای نظامی امریکا در جنگ، دچار بحران کرده ایم. به نظر من در آینده نیز بحث بر سر روش های انتخابی در مقابله با ایران ادامه خواهد داشت بدون اینکه شاهد تغییرات جدی در سیاست واشنگتن در برابر تهران باشیم.

شما در صحبت هایتان به حرکت مردم ایران برای دستیابی به دمکراسی اشاره کردید. در این باره همیشه دو دیدگاه در برابر هم موضعگیری می کنند. برخی معتقدند که حکومت ایران از بیماری توهم و سوءظن رنج می برد و هرگونه حرکت دمکراسی خواهانه را تهدیدی از سوی امریکا علیه امنیت ملی خود می بیند و از این روی به اعمال فشار و سرکوب در داخل می پردازد. دربرابر، عده ای دیگر بر این باورند که ایران عملا تحت محاصره و حمله امریکا و غرب است و از ترور دانشمندان هسته ای و عملیات خرابکارانه ی مخفی دیگر به عنوان شاهد این ادعا یاد می کنند. کدام ادعا را باید پذیرفت؟ 
در هر دو ادعا مقداری از حقیقت نهفته است. دولت اوباما حملات و عملیات آشکار و مخفی علیه ایران را تشدید کرده است . تحریم های فلج کننده را اعمال کرده و فعالیت های تروریستی به تنهایی و یا با همکاری اسرائیل علیه ایران انجام داده است. ولی این رفتارهای امریکا نمی تواند توجیه کننده سرکوب مردم ایران توسط حکومت باشد. تظاهراتی که در سال ۲۰۰۹ شاهد آن بودیم، هیچ ارتباطی با آمریکا یا مسایل برنامه هسته ای ایران و یا مسائل دیگر نداشته است. این تظاهرات صرفاً ازسوی مردمی بود که ازحکومت ایران ناراضی بودند. برخی خواهان اصلاحات اساسی در قالب قانون اساسی جمهوری اسلامی بودند و برخی می خواستند یک سیستم دمکراسی پارلمانی مانند زمان مصدق داشته باشند. حکومت ایران سعی کرد این حرکت را به قدرتهای خارجی نسبت دهد که در واقع چنین چیزی نبود.این یک جنبش گسترده و ادامه دار بود و هست که ماهها در برابر فشار و سرکوب دولت نیز مقاومت کرد. نارضایتی مردم از دولت کماکان ادامه دارد و من شک ندارم که مردم ایران زمانی یک حرکت فراگیر و اعتراضی دیگر علیه حکومت خواهند داشت.

شما در سال 2005 به ایران سفر کردید و از نزدیک شاهد تاثیر تحریم های اعمال شده از سوی دولت جورج بوش بر مردم ایران بودید. تحریم های دولت اوباما امروز به مراتب سختتر از آن تحریمهاست. مردم ایران، هم از فشار و سرکوب حکومت رنج می برند و هم از سیاست تحریم امریکا. به نظر می رسد که سیاست واشنگتن در برابر ایران صرفا هر چهار سال یکبار سختتر می شود.
بحث های زیادی در واشنگتن بر سر سیاست های امریکا در برابر ایران وجود دارد و آنچه از رسانه ها قابل استنباط است اینکه از تعداد حامیان تحریم های شدیدتر کاسته شده است. اگر مطبوعات آمریکایی را بخوانید یا به سخنان مقامات آمریکایی گوش کنید به نظر می رسد که آمریکا خود را مقید به تحریم های هدفمندی کرده که صرفاً علیه حکومت اعمال می شوند و مسائلی از این دست اما واقعیت این است که تحریم ها یک ابزار کور است که صرفا به منظور تحت فشار گذاشتن اقتصاد ایران اعمال می شوند. یعنی تورم، ایجاد مشکل در تأمین کالا و عملا غیر ممکن شدن رابطه ی بازرگانی عادی از نتایج قطعی آنهاست. اینها مواردی است که نمی توان به آن تحریم هدفمند گفت چرا که همه مردم را تحت تأثیر قرار می دهد. البته دولت ایران از قبل هم با تحریم اقتصادی مواجه بوده است. از زمانی که من در سال 2005 به ایران سفر کردم و به ویژه از زمانی که احمدی نژاد به قدرت رسیده، حکومت ایران یک سیاست اقتصادی "نولیبرال" اتخاذ کرده است.یعنی ایران درسیاست اقتصادی خود به الگویی روی آورده که امریکا مشوق آن است. سیاست های لیبرالی در اقتصاد که با خصوصی سازی ،حذف سوبسید و قطع سیاست های حمایتی دولت همراه است، منجر به تورم، بیکاری و فشاربر اقشار متوسط و پایین جامعه می شود. اشتباه فاحش حکومت در روی آوردن به اقتصاد لیبرالی همراه با تحریم ها شرایط را برای مردم ایران به شدت دشوار کرده است. استنباط من از مصاحبه هایی که با مسؤولان وزارت امورخارجه امریکا دارم این است که آنها نسبت به عواقب این تحریم ها و تاثیر آن بر مردم عادی کشورهایی چون سوریه و ایران واقفند اما بر این باورند که این بهایی است که باید پرداخت شود. اگر می خواهید از شر رژیمی که دوست ندارید خلاص شوید گاه فشار بر مردم عادی اجتناب ناپذیر است. البته این نگرش بسیار بدی است ولی به نظر می رسد که علی رغم زشت بودن، به یک روش جاری در واشنگتن تبدیل شده است.

 آنچه در سیاست روسای جمهوری امریکا نسبت به ایران در سه دهه گذشته برجسته جلوه می کند را شاید بتوان اینگونه خلاصه کرد که رونالد ریگان و بیل کلینتون به دنبال منزوی کردن ایران با اعمال تحریم های اقتصادی بودند ، جورج بوش در مقطعی به دنبال حمله نظامی به ایران بود و باراک اوباما تحریم های فلج کننده را اعمال می کند و در عین حال جنگ و حمله نظامی نیز کماکان در افق روابط دو کشور خود نمایی می کند. آیا ایالات متحده امریکا قادر خواهد بود که روزی به استفاده از سیاست های دیگری در برابر ایران همچون عادی سازی روابط و گفت و گوی مستقیم روی آورد؟
من فکر نمی کنم تا زمانی که این دو دولت در ایران و امریکا بر سر کار هستند، شاهد تلاش برای گشایش و ایجاد رابطه بین تهران و واشنگتن باشیم. مگر اینکه در یکی از کشورها یا در هر دو انقلابی روی دهد! من با نکته ی نهفته در سئوال شما موافقم. در صحنه ی سیاسی امریکا طیف های متفاوتی تاثیرگذارند؛ لیبرال ها، دموکرات ها، محافظه کاران و جمهوریخواهان. هریک نیز تاکتیک، شیوه عمل و گفتار متفاوتی در برابرایران دارند اما هدف همه ی آنها یکی است: منزوی کردن ایران، سرنگونی حکومت و نصب یک دیکتاتورمتمایل به امریکا در قدرت. هر یک از آنها نیز بنا به دلایل مختلف سعی دارند توجه افکار عمومی را از هدف اصلی منحرف کنند . به عبارت دیگر به همین دلیل است که مواردی چون سیاست خصمانه ایران، حمایت از تروریسم، دستیابی به سلاح اتمی و غیره دائما از سوی این گروهها برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی مطرح می شود. هدف واقعی همواره همان سرنگونی است. اما من در مورد ایران( در میان مدت و بلند مدت)خوش بین هستم. فکر می کنم مردم ایران خشم خود را علیه دولت شان نشان داده اند و اگر مردم ایران در آینده یک دولت دموکرات را به قدرت برسانند، امریکا در کوتاه مدت سیاست خود نسبت به ایران را تغییر خواهد داد تا ببیند که اوضاع چگونه پیش می رود. یعنی همان سیاستی که امریکا با بروز بهارعربی نسبت به دولت های جدید در آن کشورها در پیش گرفت. اما اینکه ایالات متحده در بلند چه رفتاری خواهد داشت، بحث دیگری است. به نظر من تحول در روابط ایران و امریکا و عادی سازی روابط تهران و واشنگتن می تواند نتیجه ی یک قیام مردمی در برابر حکومت ایران باشد.

 اشاره شما به افکار عمومی، پرداختن به نقش رسانه های امریکا درمساله ی ایران را اجتناب ناپذیر می کند. شاید دور از واقعیت نباشد اگر بگوییم که دولت های اسرائیل و امریکا از دهه ی هشتاد می گویند ایران بین دو تا پنج سال با سلاح اتمی فاصله دارد. مایلم از شما بپرسم که رسانه های امریکا درجا انداحتن این دستور کار دولتمردان در افکار عمومی چه نقشی ایفا می کنند؟

رسانه های اصلی امریکا مثل نیویورک تایمز و سی ان ان وامثال آن نقش یک حلقه ی ارتباطی و انتقالی را بازی می کنند که بین صاحبان قدرت و مردم قرار گرفته اند. در ایفای این نقش نیز اصلا مهم نیست که دمکرات ها بر سر کار باشند و یا جمهوری خواهان. نیویورک تایمز و واشنگتن پست در موشکافی مناقشات داخلی وزارت امور خارجه و همچنین اختلافات مابین دولت و سازمان سیا در مورد سیاست ایران بسیار خوب عمل می کنند، ولی دورنمای کلی که در ذهن مخاطب ترسیم می کنند براین فرض استوار است که ایران تهدیدی برای امنیت ملی امریکاست و یا یک خطر بالقوه در زمینه تسلیحات هسته ای به شمار می رود که البته هر دوفرض اشتباه است. رسانه های امریکا درواقع انسان ها را به دو دسته خوب و بد تقسیم می کنند و مقامات ایرانی جزو دسته بدها هستند و تا زمانی که چنین اجماعی در واشنگتن وجود دارد، ازدولت ایران برای تغییر این وضع کاری ساخته نیست. شیوه ای که رسانه های مهم امریکا در گزارش رویدادهای ایران به کار می بندند منوط به مباحثاتی است که در واشنگتن بین دولتمردان و صاحب نفوذان در سیاستگذاری های کلان درجریان است نه واقعیت های جاری در ایران.

 با توجه به رویکرد رسانه های اصلی امریکا، برخی از کارشناسان از رسانه های اجتماعی به عنوان رسانه های جایگزین یاد می کنند. البته رسانه های اجتماعی نیز خیلی سریع به بنگاههای بزرگ اقتصادی با منافع سیاسی اقتصادی مشخص تبدیل شده اند. نظرشما چیست؟

من به انقلاب فیس بوکی اعتقاد ندارم و این ادعا را نیز قبول ندارم که رویدادهایی که در مصر شاهد بودیم یک انقلاب توئیتری بود. درواقع رسانه های اجتماعی یک ابزار هستند. من به یاد دارم که می گفتند کامپیوترهای شخصی انقلابی به پا خواهند کرد و نفوذ رسانه ها را ازبین خواهند برد. اما دیدیم که اینطور نشد. ادعاهای کنونی در باره رسانه های اجتماعی نیز بزرگنمایی هایی است که بیشتر توسط خود این رسانه های اجتماعی به آن دامن زده می شود. درست است که در سال 2009 مردم در ایران در جریان جنبش خود از فیس بوک استفاده می کردند. تلفن های همراه و پیامک بیش از پیش مورد استفاده قرار داشت.اما اگر یادتان باشد انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران نیز "انقلاب نوار کاست" خوانده می شد. درواقع نوارکاست در آن زمان تکنولوژی روز و ابزاری بود که مردم می توانستند از آن استفاده کنند. ولی هیچ گاه نمی توان گفت که وقوع انقلاب ۱۹۷۹ به دلیل استفاده از نوارکاست بود. پس درمورد مصر، سوریه یا ایران نیز می توان گفت که مردم از ابزارهایی که در دسترس شان قرار دارد استفاده می کنند و رسانه های اجتماعی نیز یکی از این ابزارهاست. درواقع مردم، خود ابزارهای ارتباطی ای که بهترین بهره را برای آنها در مقابله با سرکوب داشته باشد انتخاب می کنند، گاه این ابزار می تواند فیس بوک و پیامک و تلفن همراه باشد و گاه در گوشه ی خیابان ایستادن و فریاد برآوردن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر