جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

مادر مهسا امرآبادی به دخترش: پس از سه سال امید عدالت در این کشور را از دست داده‌ام/ به عدل الهی ایمان دارم



مادر مهسا امرآبادی، روزنامه نگار محبوس در بند زنان زندان اوین که ماه گذشته برای اجرای حکم یک سال حبس تعزیری خود به زندان رفت، در نامه ای خطاب به وی با بشارت دخترش به عدل الهی تاکید کرده است که دیری نپایید کسانی که این بلاها را بر سر جوانان کشورم آوردند، این گونه رسوا شده اند و خود در جایگاه متهم قرار گرفته اند.
به گزارش کلمه، مسعود باستانی، همسر این روزنامه نگار زندانی که خود از روزنامه نگاران بازداشت شده در حوادث پس از انتخابات است بیش از دو سال است که در زندان رجایی شهر کرج به سر می برد. این روزها این زوج جوان روزنامه نگار نه تنها امکان ملاقات که از قوانین زندان است را ندارند، بلکه حتی فرصت تماس تلفنی به آنان نیز داده نمی شود.
مادر مهسا امرآبادی در بخشی از نامه ی خود آورده است: دخترم می دانم روزهای سختی را در زندان می گذرانی ولی همان طور که خودت گفتی وقتی تو، مسعود و بقیه فرزندانم بیایید دیگر آن آدم های سابق نیستید و پخته تر و باتجربه تر و استوارتر خواهید بود زیرا معتقدیم تو در دانشگاهی هستی که در آن جا خودت را به خدایت نزدیک تر خواهی کرد و ما مادران هم تمام این ظلم ها را واگذار به عدل الهی و خداوند خواهیم کرد.
مهسا امرآبادی که در پرونده بازداشت خود در سال ۸۸ به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بودٰ سال قبل نیز در پرونده ای توسط دادگاه شعبه ۲۶ انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس و به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۵ سال زندان که ۴ سال آن به تعلیق در آمد، محکوم شد. او در ۱۰ اسفند سال نود برای بار دوم توسط اطلاعات سپاه بازداشت و با قید وثیقه آزاد شد.
بدین ترتیب در حال حاضر او به اندازه دو سال منهای ایام بازداشتش محکومیت دارد، اگرچه احتمال می رود که تنها یکی از محکومیت های حبس او در حال اجرا باشد.
اتهامات امرآبادی عدم اعلام برائت از مهندس موسوی و کروبی؛ حضور در جلسات قرآن خانواده‌های زندانیان سیاسی، مصاحبه و نوشتن گزارش در روزنامه‌ها، دیدار با مراجع تقلید مستقل و دفاع از حقوق همسر زندانی‌اش عنوان شده است.
مسعود باستانی همسر مهسا امرآبادی از دیگر روزنامه‌نگاران زندانی است که از تیر ماه سال ۸۸ بدون یک روز مرخصی در زندان رجایی‌شهر به سر می‌برد و به ۶ سال زندان و پرداخت جریمه نقدی محکوم شده است.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
مهسای عزیزم دخترک بی گناه و مورد ظلم
باز خرداد شد و خاطرات سه سال پیش در پیش رویم رژه می روند. آن روزهای پر التهاب و تلخ…. درست در سه سال پیش، ساعت ۲ نیمه شب خبردار شدم ماموران به خانه ات ریخته اند و در نبود مسعود، تو و مهمانانت را با خود برده اند. شبی که تو برای مهمانانت آن عدس پلوی معروف را پخته بودی و آنها حتی مهلت پذیرایی از مهمانانت را هم به تو نداده بودند. شبانه راهی تهران شدم، هیچ وقت فکر نمی کردم دارم وارد یک کابوس وحشتناک می شوم.
چه شده بود که این همه خانواده پشت درهای دادگاه انقلاب صف بسته بودند تا از فرزندان خود خبر بگیرند. نمی دانستم چه ارگانی و با چه اتهامی تو را بازداشت کرده اند! مگر می شود در یک مملکت این همه جوان متهم باشند؟ مگر می شود به خاطر انتقاد و به خاطر اصلاح وضع موجود این همه بگیر و ببند باشد و این همه خانواده از وضعیت فرزندانشان بی خبر باشد؟ چقدر پشت درهای دادستانی و پشت درهای دادگاه انقلاب، من و بقیه مادران و پدران ایستادیم تا شاید خبری یا تلفنی از تو و فرزندانمان بگیریم!
من و مسعود برای پیگیری وضع تو به دادگاه انقلاب آمدیم که مسعود را همان جا دستگیر کردند. چه روزهای سیاهی! دخترم که آزاد نشد هیچ دامادم را هم گرفتند.
جالب برایم این است همان کسانی که آن روزهای شوم، ما در پشت در اتاق هایشان منتظر بودیم برای گرفتن خبری از شما و جواب سربالا می شنیدیم اکنون خود مورد اتهام هستند و پرونده دار شده اند. باخودم فکر می کنم پس چگونه سرنوشت شما زیر دست این فراد بود؟ چگونه کسی که الان خود یک متهم است، بچه های مردم را این گونه مورد ضرب و شتم قرار می داده است؟ آیا نباید پرونده ها دوباره بررسی شود چراکه کسانی که خود موجه و صادق نبودند سرنوشت جوانان این کشور را در دست گرفته بودند؟ ولی به یک چیز اکنون ایمان دارم و آن عدل الهی است؛ چرا که دیری نپایید کسانی که این بلاها را بر سر جوانان کشورم آوردند، این گونه رسوا شده اند و خود در جایگاه متهم قرار گرفته اند.
دخترم! اکنون پس از سه سال امید عدل و عدالت را در این کشور از دست داده ام. هرچه فکر می کنم چرا مسعود را به شش سال زندان محکوم کرده اند، به جوابی نمی رسم. در حالیکه او زیر فشار بازجویی بود، فشاری که از یک سو به دلیل زندانی بودن تو مضاعف نیز شد و او را به همین دلیل تحت فشار قرار دادن برای اعتراف های بی محتوا که هیچ کدام دلیلی برای این حکم طولانی نیست و آن بهایی که مسعود برای آزادی موقت تو در ازای اعتراف داد را نمی فهمم. چرا در اینجا جرم و مجازات باهم همخوانی ندارد؟ کسانی که میلیاردی اختلاس می کنند باید حفظ آبرو شوند و از آنها نامی برده نشود. کسانی که کمر اقتصاد این کشور را شکستند. کسانی که باعث رنج و فقر و عذاب مردم می شوند باید در دادگاه های غیر علنی محاکمه شوند اما خبرنگاران و جوان های بیگناه این گونه علنی و پشت تلویزیون!
دخترم! حالا که تو در زندان هستی و دوران محکومیت خود را می گذرانی فکر می کنم این چه کینه و عداوتی است که آنها حتی به تو و مسعود اجازه تماس تلفنی و یا مرخصی و ملاقات با یکدیگر را نمی دهند! این کینه و عداوت نسبت به کیست؟ آیا آنها با خود فکر نمی کنند شما فرزندان این کشور و مرز و بوم هستید و باید با شما رئوف تر مهربان تر باشند؟ آیا نباید مسوولان یک کشور به شما جوانان احساس و دوستی و مهر داشته و سعی در جذب شما داشته باشند؟
دخترم می دانم روزهای سختی را در زندان می گذرانی ولی همان طور که خودت گفتی وقتی تو، مسعود و بقیه فرزندانم بیایید دیگر آن آدم های سابق نیستید و پخته تر و باتجربه تر و استوارتر خواهید بود زیرا معتقدیم تو در دانشگاهی هستی که در آن جا خودت را به خدایت نزدیک تر خواهی کرد و ما مادران هم تمام این ظلم ها را واگذار به عدل الهی و خداوند خواهیم کرد.
به امید آزادی همه شما عزیزان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر